دسته: شعر و شاعری

0

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۹/۱۲ به قلم بهمن صباغ زاده

صندلی‌ها را که گذاشتم، میکروفن‌ها را که وصل کردم، ضبط صوت را روشن کردم و در جای خودم نشستم. همان موقع به این فکر کردم که کسی چه می‌داند امشب چه کسانی روی این صندلی خواهند نشست و چه خواهند خواند. شاید امشب شعری خوانده شود که شعر خراسان را دگرگون کند و شاید هیچ اتفاق خاصی نیفتد، شعرها را بخوانیم و نقدها را بشنویم و برویم تا شنبه‌ی بعد. همان موقع به این فکر کردم که کسی قرار نیست گزارش این جلسه را بنویسد و دوست دارم راجع به همین موضوع بنویسم. و باز همان‌وقت دوربینم را درآوردم و از صندلی خالی و میکروفن عکس گرفتم تا این ایده را فراموش نکنم. اگر بخواهم فکرهایم را به نخ بکشم باید تا صبح بنویسم. بگذریم… ما می‌توانیم در شعر منتظر وقوع یک اتفاق خارق‌العاده باشیم، یک ایده‌ی ناب با یک زبان دست اول و بکر مثل «زمستان» اخوان که ستون شعر نیمایی شد. نیما در سال‌های پایانی عمرش کمر راست کرد و قبل از مرگش دید که نهالی که نشانده به بار نشسته است؛ می‌توانیم ذره‌ذره و گام‌به‌گام جلو بریم، کج برویم، راست بریم،‌ اصلا عقب برویم و در دنیای ادبیات بچرخیم تا ببینیم زمانه برایمان چه خوابی دیده است. به...

0

درگذشت هوشنگ ابتهاج / سایه با هفت هزار سالگان سر به سر شد

تهران – ایرنا – هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه شاعر و پژوهشگر نامدار ایران در سن ۹۴ سالگی درگذشت. به گزارش ایرنا ، یلدا ابتهاج فرزند هوشنگ ابتهاج بامداد چهارشنبه در صفحه شخصی اینستاگرام خود اعلام کرد که “سایه ما با هفت هزار سالگان سر به سر شد.» وی اواخر تیر به دلیل نارسایی کلیوی در بیمارستانی در شهر کلن آلمان بستری و تحت درمان بود. امیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ شمسی در رشت متولد شد. پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان سرشناس و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. پدربزرگ او یعنی «ابراهیم ابتهاج الملک» گرگانی و مادربزرگش اهل رشت بود. منزل شخصی سایه در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است. دلیل این نام‌گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته‌است. او  هم مانند دیگران شاعران معاصر نیما همچون شهریار در ابتدا سعی کرد تا راه نیما را دنبال کند؛ اما پس از مدتی راه خود را از شعر نیمایی جدا کرد و تنها به سرودن غزل پرداخت. دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران در سال ۱۳۲۵ اولین دفتر شعر خود را با نام نخستین نغمه‌ها منتشرکرد که سبکی کلاسیک دارد. از سال ۱۳۵۰...

0

گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۹/۲۷ به قلم شاعر همشهری سرکار خانم بی‌بی زهرا بهشتی (قسمت اول)

با عرضِ ادب و احترام: گزارشی از انجمنِ ادبیِ قطب مورخ شنبه ۲۷ آذر با حضورِ ادیبان و ادب دوستان. زهی سعادت و عنایتِ الهی که افتخار داشتیم در معیَّتِ جنابِ آقای دکتر نجاتیان باشیم. ایشان با تسلیتِ شهادتِ حضرتِ فاطمه (س) جلسه را آغاز کردند و محظوظ شدیم از حلاوتِ گفتارشان در بابِ اشعار و شخصیتِ والای مولانا جلال الدین محمدِ بلخی، که مصادف بود با چهارم جمادی الآخر ۶۷۲ ه.ق، شانزدهم دسامبر۱۲۷۳ م، سالروزِ عروجِ ملکوتیِ این شاعر و عارفِ گرانمایه. بنا بر فرموده‌ی آقای دکتر، اگر چه مهدِ ایران زمین معتبر است به شعرایی همچون فردوسی، سعدی و… اما مولانا عطیه‌ای الهی است که نگاهِ عارفانه‌ی او به جهانِ هستی، چشم‌اندازِ دیگری را نه فقط برای ایرانیان که برای همه‌ی اهالی دل که حوالیِ عرفان می‌گردند و عاشقانِ معرفتند گشوده است. آقای دکتر غزلی زیبا و مشهور از دیوانِ شمس می‌خوانند: «رندان سلامت می‌کنند/ جان را غلامت می‌کنند…» سپس صدای گرم و بیانِ شیرینِ استاد موسویِ گرامی با خواندنِ غزلی از حافظ، روحنوازِ حاضرین می‌شود: «حجابِ چهره‌ی جان می‌شود غبارِ تنم/ خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم…» جنابِ آقای موسوی و جنابِ آقای صباغ زاده متفقاً می‌گویند: این غزلِ حافظ برخلافِ بعضی غزلیاتش، ابیاتی منسجم و...

0

احمد شاملو در دفتر ” ابراهیم در آتش ” شعری را به بانو ایران درودی هدیه کرده است. شعر شاملو با صدای شاملو برای خانم درودی با موسیقی مرتضی حنانه

احمد شاملو در دفتر ” ابراهیم در آتش ” شعری را به بانو ایران درودی هدیه کرده است. شعر شاملو با صدای شاملو برای خانم درودی با موسیقی مرتضی حنانه روح مادر نقاشی معاصر – بزرگ بانوی هنرمند – شاد بازدیدها: ۱۴

0

غزل به گویش تربت حیدریه جِوَْنی رفت و رف هم‌پای او از دست زورِ مُو/ چه زود از دل دِماغ اُفتی دلِ وِر سِر حضورِ مُو (با صدای زنده یاد استاد محمد قهرمان)

 استاد قهرمان – جوانی رفت تیج‌کست شماره‌ی ۴۱ غزل به گویش تربت حیدریه با صدای استاد محمد قهرمان. جِوَْنی رفت و رف هم‌پای او از دست زورِ مُو/ چه زود از دل دِماغ اُفتی دلِ وِر سِر حضورِ مُو آتیه_ستوده محمد_قهرمان تیج_کست پی‌نوشت: این غزل با صدای استاد محمد قهرمان برای اولین بار است که منتشر می‌شود و باعث افتخار ماست که این غزل از طریق تیج‌کست منتشر می‌شود. بازدیدها: ۴

0

شعر “تربت شهردوبهار “سروده شاعر همشهری عزیزمان استاد علی اکبر عباسی فهندری پخش شده از شبکه خراسان رضوی درسال ۹۶ ( تصویری )

تربت شهر دوبهار تا باد سرد از حد قبله روو مره کوه سه قله چره خدی مهرگو مره میزو میه که کار زمنه عدل بره هم روز وشو عدل به ترزوی او مره تا دینه روز سیه ی شو ور مزه به تیر حالا میه دوبره خدش مهروو مره میزو میه به کوه سه قله وپرهن زرد علق پلق د بر پیشکو مره تا باد سرد روی زمینا دخز مره او دشت خوشک تخت گل زعفرو مره صحرابنوش وباغ بنوش وزمی بنوش حیرت زیه ازی همه گل باغوو مره ورخز بیا به تربت و ور شهر ما نگا هوش از سرت مپره زبو بی زبو مره ورخز بیا به تربت و ور دشت گل نگا اشطو مو ورگمت که چنی یا چنو مره کی گل دیه د موسم میزو بدر بیه از چی هوا خوشایه و خوش عطروبو مره چن ماهه از بهار گذیشته وموسمش تربت خدی بهار دگی روبرو مره دیقوئ که بویه سال تمومر د سر او کوگش خرس مخنه واوش د جو مره هی هفنه هفنه گول مره از مون پل درو هی کیسه کیسه ور حد خنه روو مره او سرگلای سرخ د اخر به دست زن قیم د مون صندق وبه خن پشو مره قیم منه...

0

برگزاری جلسه انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه در باغملی، کتابخانه‌ی بهشتی روز شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۲۴ ساعت ۱۷:۰۰  

فکر کن یکی از آوازهای شجریان را پخش می‌کنی، کاغذهای ابر و باد را می‌آوری می‌گذاری روی میز، کیف قلم‌ها را سمت راست میز می‌گذاری و چراغ مطالعه را سمت چپ میزان می‌کنی، قلم‌تراش دوتیغه را برمی‌داری و سطح زباله‌ی کوچک زیر میزت را جلو می‌کشی، همان‌طور که شجریان دارد پیش‌درآمد را می‌خواند آرام و بی‌عجله قلم‌ها را سر می‌کنی. قَط‌زن را برمی‌داری. حالا دیگر شجریان به اوج آواز رسیده است و تو یکی یکی قلم‌ها را قَط می‌زنی. شجریان که فرود می‌آید، دوات را برمی‌داری… این آرامشی‌ست که در این روزگار پرآشوب خوش‌نویسان دائم تجربه‌اش می‌کنند. همین آرامش است که خوش‌نویسان را مهربان و دوست‌داشتنی می‌کند. مثل همیشه در اولین روز هفته برای گل گفتن و شعر شنیدن دور هم جمع می‌شویم. برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.  شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۲۴ ساعت ۱۷:۰۰ باغملی، کتابخانه‌ی بهشتی بازدیدها: ۰

0

گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۱۷ به قلم خانم الهه شهابی

زندگی جیره‌ی مختصری‌ست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه‌ی قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد عصر شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ با سرمای دل‌انگیزش و ذکر آن شاعرِ عارفِ غریب در دیار عاشقان از زبان استاد فرزانه استاد بهشتی چه زیبا رقم خورد. حس و حال دوستانه‌ای در این محفل حکم‌فرماست، آن‌گاه که در کنار هم گرد می‌آیند. بودن در جمع شاعران انجمن شعر قطب همیشه مرا به وجد می‌آورد. صدای زیبای زینب عزیز در سالن طنین‌انداز شد: «صدا کن مرا، صدای تو خوب است». خانم ناصری بعد از خواندن شعری از سهراب سپهری، استاد نجف زاده‌ی عزیز و مهربان را برای خواندن غزل ۳۳۳ حافظ شیرازی فرا خواند. هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم ثانیه‌ها زیباتر شد با مطالب ارزنده‌ی استاد صباغ زاده پیرامون غزل خوانده شده. بعد از حافظ‌خوانی، دوستان عزیز سرکار خانم زبردست و سرکار خانم یعقوبی، متین و دل‌نشین شعر‌های زیبای خود را خواندند. سپس آقای احسان نجف زاده اولین شعر خود را که در قالب رباعی سروده بود برای‌مان خواند. جا دارد که از زحمات ایشان تقدیر کنم که لحظات خوش انجمن قطب همیشه در قاب دوربین ایشان ثبت می‌شود. خانم خدیجه وفایی...

0

خوانش شعر فریاد با صدای خود شاعر زنده یاد مهدی اخوان ثالث ( صوتی )

      خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را، تارشان با پود من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهان گود گلدانها روزهای سخت بیماری از فراز بامهاشان، شاد دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب بر من آتش به جان ناظر در پناه این مشبک شب من به هر سو می دوم، گریان ازین بیداد می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد وای بر من، همچنان می سوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان و آنچه دارد منظر و ایوان من به دستان پر از تاول این طرف را می کنم خاموش وز لهیب آن روم از هوش ز آندگر سو شعله برخیزد، به گردش دود تا سحرگاهان که می داند...