باد ما را خواهد بردمحمدرضا قینی. متخصص مغز و اعصاب عضو هیأتعلمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
در دو هفته اخیر شاهد ازدسترفتن «عباس کیارستمی» یکی از سرشناسترین هنرمندان و صاحبسبکترین کارگردانان ایران و جهان بودیم. درگذشت این کارگردان بزرگ باعث بحثهای فراوانی درباره روند درمان وی شد. بسیاری از حقایق درباره بیماری و درمان او همچنان مبهم بوده و ظاهرا اطلاعات بسیاری ناگفته مانده است. من فقط ماجرا را براساس آنچه اغلب نقل شده، ذکر میکنم. ظاهرا آقای «کیارستمی» در اواخر اسفند سال قبل به دلیل یک ناراحتی رودهای جراحی میشود. وی با وجود شهرت و معروفیت فراوان، این اقدام را بنا بر خلق متواضعی که داشته، بدون سروصدا و توصیه خاصی، همانند یک شخص معمولی انجام میدهد. عمل جراحی وی برخلاف پیشبینی اولیه دچار عوارض متعدد و منجر به اعمال جراحی بعدی میشود. در برههای از فروردین، حال وی به وخامت میگراید؛ در حدی که مقامات سیاسی نیز در سیر درمان دخالت میکنند. پس از مدتی ظاهرا عوارض رو به بهبودی میگذارد، ولی بهبودی کامل حاصل نمیشود. بالاخره حال عمومی وی به حدی میرسد که از بیمارستان به منزل منتقل میشود، ولی متأسفانه همچنان از نظر جسمی به علت عوارض، احساس ناراحتی میکند تا جایی که کارگردان جهانی شده که با وجود همه بیمهریها اینجا مانده بود، اینبار برای درمان عوارض، با وجود توصیه بالاترین مقامات بهداشتی راهی فرانسه میشود و مدت کوتاهی پس از این سفر به عللی که هنوز بهطور دقیق روشن نشده، از دنیا میرود. خبر درگذشت کارگردان بزرگ کشورمان که تا آخر حیات رفتار نجیبانهاش را از دست نداد، شوک عظیمی بود. حق هم همین بود؛ که مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد.
پس از فوت وی در فضایی از اطلاعات مبهم که هنوز شکایت و قضاوت رسمی هم اتفاق نیفتاده بود، صفآرایی در کشور شکل گرفت. از یک طرف جامعه هنرمندان احساس میکردند روند درمان وی نقایصی داشته و میتوانسته به شکل دیگر و با نتایج دیگری پیش برود. از سوی دیگر جامعه پزشکی که مدتی است زیر فشار انتقادات رسانهای است، با وجود علاقه به کارگردان بزرگ کشورشان، احساس میکردند که بدون بررسی درست، کلیت آنان مورد شماتت و گاه اهانت قرار میگیرد و بنابر غیرت صنفی و حرفهای به دفاع از خود برخاستند. در این میان قطعا دامنه نفوذ گفته هنرمندان فراتر بود. علاوه بر اینکه مخاطب عام نیز زمینه پذیرش گفتههای آنان را بیشتر داشت. به صورت طبیعی این جدلها در سطح جامعه باعث کاهش چشمگیر آستانه بروز درگیری در محیطهای درمانی شد و پزشکان را نیز در تصمیمگیریهای بحرانی خود محتاط کرد. در این صفآرایی، پزشکانی که دلی با اهل هنر داشتند، از دو سو تحت فشار قرار گرفتند. در میان همکاران، عامل نفوذی و در میان هنرمندان گنهکاری که تازه پرده از چهره واقعی خود برانداخته، تلقی شدند. در این میان، مظلومترین فرد «عباس کیارستمی» بود که در تمام این مدت عکس وی با آن عینک تیره بر فراز دستها نظارهگر ماجرا بود. در این فضای مبهم، همه نظر کارشناسی میدهند. افرادی بدون اطلاعات کافی و علم لازم، کادر درمانی را متهم میکنند. افرادی دیگر نیز با اعتراض به این سخنان، خود البته در همین دام افتاده و بدون داشتن هیچ مدرکی پزشکان فرانسوی را متهم میکنند.
ولی چرا اینگونه شد؟ چرا اینگونه صفآرایی و بحث و جدلی در سطح جامعه شکل گرفت. تحلیل این مسائل کار جامعهشناسان و دانشمندان علوم اجتماعی است که پزشکان جامعه هستند و مرا چنین توانی نیست. ولی سعی میکنم آنچه را به ذهنم میرسد بیان کنم؛ امید آنکه آنان تکمیل کنند.
در جوامع متمدن همه اصناف و گروههای شغلی نقش اجتماعی مهمی دارند. جامعه پزشکی بهعنوان یک صنف تحصیلکرده نخبه که بهخصوص ارتباط تنگاتنگی با مردم دارد، از اهمیت بسزایی برخوردار است. بهعنوان یک واقعیت باید بپذیریم که بحق یا ناحق یا به تعبیر بهتر با ترکیبی از حق و ناحق، این جامعه در چند سال اخیر تحت فشار و اتهام فراوان قرار گرفته است. چون این فشارها به صورت امواجی هماهنگ همراه با پشتیبانی رسانهای قابلتوجه، به این جامعه وارد میشود، این احساس که بهعمد کلیت آن مورد ناسپاسی و قدرناشناسی قرار میگیرد در آحاد جامعه پزشکی تقویت شده است. جالب است که این احساس اتفاقا در اکثریت صدیق و زحمتکش این جامعه قویتر است چراکه آنان خود را مصداق این اتهامات نمیبینند و از آن ناراحت میشوند. ولی بههرحال این پدیده پیش آمده است. ما بهعنوان یک صنف تحصیلکرده باید با آن برخورد منطقی کنیم. آنچه از بیرون ما برنامهریزی میشود، در اختیار ما نیست. ما باید ببینیم از درون صنف خود چه میتوانیم بکنیم. بهنظر من ما پزشکان بهخصوص با آشنایی با پزشکی مدرن در عصر اطلاعات باید بپذیریم که اطلاع از کموکیف بیماری و روند درمان آن از حقوق بیمار است و بیمار باید در هر مرحله، در تصمیم درمانی خود شریک باشد و حتی با وجود دریافت بهترین درمان، مورد سؤال قراردادن روند تشخیص و درمان از حقوق یک بیمار محسوب میشود. صرف اینکه بیماری از روند درمانش شاکی باشد یا اعتراض کند، بههیچوجه نکته منفیای نیست. این در ماهیت کار ماست و لازمه عصر دسترسی راحت به اطلاعات است. چنانکه در جوامع پیشرفته حجم شکایات از کشور ما بسیار بالاتر است. آنچه ما باید بخواهیم و خود در تبیین آن بکوشیم، این است که پزشک باید امنیت حرفهای در برابر هرگونه اتهامی داشته باشد و در صورت اقدام صحیح در سازوکاری علمی و منطقی با صدایی به بلندی و رسایی کسانی که شاکی هستند، بتواند از اقدام خود دفاع کند. این خواستهای است که قطعا جامعه هم با آن همراه و همدل است. بهترین اقدام صنف ما این است که آنچنان اعتماد مردم را جلب کنیم که آنان با آسایش خیال از برخورد درست، شکایت ما را به خودمان بگویند. اگر ما خودمان مأوای مردم باشیم، دیگر هیچ نگرانیای از فشارهای سازماندهیشده بیرونی نخواهیم داشت. پزشک و بیمار یک واحد هستند. پزشک برای فعالیت نیازمند اعتماد بیمار است و بیمار نیز برای درمان به پزشک احتیاج دارد. بنابراین بازسازی این اعتماد، ضرورتی اجتماعی است.
مشکل بحث و جدلهای اخیر از زاویه دیگری نیز قابلبررسی است. در همان هفتهای که پس از درگذشت «عباس کیارستمی»، کارگردان دوستی و انسانیت، دو صنف روبهروی هم صفآرایی میکردند، عدهای از هموطنان در حمایت از رونالدو فوتبالیست پرتغالی، فوتبالیست فرانسوی مهاجم را در فضای مجازی مورد لطف قرار دادند تا جایی که مطبوعات خارجی آن را نقل کردند. همزمان کودکی پرتغالی نقش واقعی کودکان فیلمهای «کیارستمی» را اجرا کرد و با دلداری طرفدار غمزده فرانسوی منادی محبت شد. واقعا چرا اینگونه شدهایم؟ مگر ما سرزمین «ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم» نبودیم؟ چرا آستانه تظاهرات خشن و اهانتآمیز در ما اینقدر پایین آمده است؟ مگر غیر از این است که حرف حق نیاز به رگ گردن کلفتکردن ندارد؟ آیا در اینکه حق هستیم شک داریم یا از اینکه حرف حقمان را به کرسی بنشانیم، ناامیدیم؟ اگر قرار باشد دو صنف نخبه جامعه نتوانند با هم منطقی بحث کنند و خواستار روشنشدن اطلاعات و بررسی علمی آن شوند، دیگر چه امیدی باقی میماند؟ در نهایت هر قضاوتی بر ترکیبی از استدلال و احساس استوار است. من هم براساس منطق و هم براساس احساس فکر میکنم اگر همه ما نتوانیم محبت و دوستی را بهعنوان چارچوب روابطمان به جامعه برگردانیم، چه پزشک، چه هنرمند، چه پرستار، چه بیمار، چه همه مردم، باد همه ما را خواهد برد و در این وضعیت چقدر جای «عباس کیارستمی» خالی است
بازدیدها: 62