با سه شاعر ایران فریاد میهن دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
به رودکی
شاعر! سرود دیگری زان چنگ بگشای
آغاز کن، آغاز راهی بیکرانه
در پردهای دیگر نوای دیگری زن
پرواز کن از روی دیوار زمانه
آیا نوایی مانده در چنگ تو، شاعر!
کاین بندهای زنگخورد قرنها را
از پای این اشباح سرگردان گشاید؟
چنگی برآر و پاره کن طبل قرون را
مگذار کاینسان هوید و بیهوده هاید۱
تا دختران رعد را بینی هماواز
زین ابر عابر آذرخشی را بگیران
آتش فکن در هستی این جمع جادو:
رجّالهها و جیرهخواران و اجیران
بنواز راه دیگری در پردهای نو
تا مردگان قرنها را زنده سازی
وین کاروان رو به تقویم قرون را
با نغمة خود رهرو آینده سازی
تا چشم بیند بندگی و بند بیند
شاعر تو بشنو! دشمن این بندگی باش!
نبض حیات اینجا فروماندهست از کار
در پردهای نو، رهگشای زندگی باش!
آوارة یمگان
بیداری ملولش رار در قهوهخانههایر پر دود بندری دور راز سرزمین قومیر بیگانه با خدا ر تقسیم میکندر و خوابهای دایرهوارش رار در کوچههای کودکی صبح.
هر روز صبح و عصرر بر بوی بازگشتر چشمش به روی صفحه پراکنده میشودر در روزنامه هم خبری نیستر گویا زمان ز جنبش باز ایستاده است.
آنجا شکنج زندانر شاید اعدامر وینجا بلای کژدم غربتر پیری و انتظارر آن سبزهزارر مخمل روحش رار فرسوده نخنما کردهست.
در کوچههای کودکیر صبحر آن شهسوار رندانر میآیدر از نورتاب رشتة ابریشم شفقر بر قامت بلندشر افکنده سرخگونه رداییر میآید از جنوبر میپوید از شمالر او معنی تمام جهتهاستر او نبض هر سکون و صدایی.
امار بیداری ملولش خالیست.
چشمشر به روی صفحهر پراکنده میشودر در روزنامه هم خبری نیست.
ای هرگز و همیشه
در ستایش حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریک روشنی
هر کس درون شعر تو جویای خویش و تو
آیینهدار خاطر هر مرد و هر زنی
در پایتخت سلسلة شب، که شهر ماست،
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میان انجمن و کوی و برزنی
اینسان که در سرود تو خون و طراوت است
صد بیشه ارغوانی و صد باغ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچکجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشة میخانهات پناه
آلودة شرابی و پاکیزهدامنی
هر مصرعت عُصارة اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبح روشنی
نشگفت اگر که سلسلة عاشقان دهر
امروز خامُشاند و تو گرم سرودنی
آفاق از چراغ صدای تو روشن است
خاموشیات مباد که فریاد میهنی!
۱٫ به جای های و هوی کردن؛از مقولة «کژ میشد و مژ میشد».
بازدیدها: 49