یاد/گفتگو با مهدی آگاه قنات در فرهنگ ایران حمیدفیضی
آقای آگاه! شما از قنات به عنوان یکی از پایههای معیشتی و فرهنگی ایرانیان نام بردهاید. علاقمندم برای شروع گفتگو این بحث بیش تر باز شود.
در طول زمان، دو دیدگاه راجع به تاثیرپذیر بودن فرهنگ و تمدن، از شیوهی معیشت و زیست بوم در جوامع انسانی مطرح بوده است. از یک سو دیدگاه ابنخلدون را در سدهی چهاردهم میلادی داریم. وی توسعهی تمدن و چگونگی فرهنگ هر جمعیت انسانی را در درجهی اول متاثر از زیست بوم و جغرافی آن قوم میداند. مثلا این که چرا بعضی از تحولات متصل به تمدن در بعضی جاها اتفاق افتاد و چرا در بعضی از جاها دیرتر اتفاق افتاد یا نیافتاد، را تأثیر زیست بوم، جغرافیا و تاثیرگذاری جوامع هم جوار میداند.
دیدگاه دوم دیدگاه مارکسیستی است که تحول در ابزار تولید و شیوهی تأمین معیشت را زیربنای تحولات فرهنگی و درجهی رشد تمدن میداند.
دیدگاه ابنخلدون با چرخش کانون علم از بلاد اسلامی به رنسانس اروپایی به تدریج به بوته فراموشی سپرده شد. در دو قرن اخیر چنانچه فرهنگ و تمدن در بستر تاریخ بررسی شده باشد معمولا ابزار مطالعه خواسته یا ناخواسته متاثر از مارکس بوده است.
از اواسط دههی سی قرن بیستم، آن قطعیت گرایی مارکسیستی توسط عدهی روزافزونی از اندیشمندان غربی زیر سؤال رفت. پژوهشهای این اندیشمندان ایشان را به مقدمهی ابنخلدون و تاثیرگذاری محیط بر فرهنگ و اثر متقابل فرهنگ بر محیط رهنمون شد. در سالهای اخیر تحلیلگران بر تاثیرگذاری هر دو گروه از عوامل بر نوع تمدن و فرهنگ جامعه تأکید دارند.
به عنوان مثال در سرزمینهای مسطح، جغرافیا اجازه استفاده از نیروی آب برای سایش گندم و تولید آرد را نمیدهد. یعنی آسیاب آبی که جز ابزار تولید و معیشت میباشد، نمیتواند در چنین زیست بومی ابداع گردد. به عبارت دیگر دیدگاه ابن خلدون نسبت به دیدگاه مارکس در چنین زیست بومی ارجعیت دارد. یکی از ریشههای تفاوت فرهنگی بین مردمان فلات مرکزی ایران و صحراهای مرکزی شبه جزیره عربستان را میتوان در آسیابهای آبی جستجو کرد.
ولی فرضا چنانچه زیست بومی اجازهی استفاده از نیروی آب و باد را بدهد، قطعا نسبت به زیست بومی که در آن تنها انرژی انسان و چهارپایان پایهی تولید است، بسترساز جامعهی پیشرفتهتری از نظر فرهنگی ـ هنری و سطح تمدن خواهد بود. علت امر آن است که هرگاه گندم را بتوانید بیشتر و ارزانتر آسیاب کنید، افراد بیشتری برای فعالیتهای غیرتولیدی از جمله پرداختن به کارهای هنری آزاد خواهند شد. از هر کدام از این دو دیدگاه که بنگریم نقش قنات در توسعهی فرهنگی تعیین کننده است.
این قنات چگونه ایجاد شده؟
اولین قناتها در ایران احداث شدهاند. حدس زده میشود که ایرانیها در حفر تونلها برای استفاده از معادن، به آب زیرزمینی مرحمی دید که میشد با دادن شیب ملایم، این آب را از معدن استحصال معدن را ممکن ساخت.
گروهی دیگر بر این باورند که اندیشهی سازه قنات از گسترش بعضی چشمههای کوهستانی به وجود آمده است.
طبیعی است که اولین قناتها در مناطق کاملا خشک و صحرایی بوجود نیامده باشند. زیرا در این مناطق طول رشتهی قنات چندین فرسنگ بوده و احداث آن، دهها سال به طول میانجامیده است. چنین سرمایهگذاری انسانی در خور توجهی در جوامع با جمعیت اندک و با تولید غلهی در حد نیاز تولیدکننده، نمیتوانست شکل بگیرد. میتوان نتیجه گرفت که نخستین قناتهای مناطق کویری در زیست بومهایی ایجاد شده است که چشمههای کوهستانی در تمام فصول سال روستایی کویری با تولید نسبتا وسیع را آبیاری میکرده است.
بر این اساس اولین قنات یزد که ابتدا آب جاری در آن جا وجود نداشت، چگونه شکل گرفت؟
من قاصرم از این که عظمت مدیریت چنین پروژهای را تصور کنم. اولین کسانی که خواستند در جلگه یزد اقامتگاهی ایجاد کنند چگونه بدون آب در یزد مستقر شدند؟ استحصال آب در منطقه یزد یک کار چندین ده ساله است از چاه میتوانید در حد خوردن و ایجاد یک باغچه کوچک سبزی آب بکشید، اما نمیتوانید تمام انرژی غذاییتان را تأمین کنید. لازمهاش قنات بوده است با فرض آن که علم قنات را هم از جای دیگری آورده باشند، این اقامتگاه را به گونهای تأمین مواد غذایی و آب میکردند که مردمش بتوانند دهها سال به کار ایجاد قنات بپردازند. سؤال شما مثل مسأله تقدم مرغ و تخم مرغ با یکدیگر است. همین که اولین قنات احداث شده باشد، ایجاد قناتهای بعدی را میتوان به سادگی در ذهن خود بازسازی کنیم. خلاصه میخواهم بگویم که تبعات فرهنگی و تمدنی ایجاد قنات در مناطق کویری بسیار گسترده بوده و خود این ابزار اصلی تولید کشاورزی متاثر از مسأله جغرافیایی و زیست بومی است.
* پس از این جغرافی بود که احداث قنات را برای زندگی در فلات مرکزی ایران، الزامی کرد. آیا قنات توانست به نوبهی خودش بر فرهنگ جامعه تأثیر گذارد؟
پاسخ علمی و مستند دادن به این پرسش مستلزم پژوهش و کنکاش از جانب دانشمندان با تخصصهای گوناگون است در این گفتگو برای آن که باب جدل گشوده شود برداشتهای خام خود را عرضه میکنم.
پاسخ من مثبت است. نخست به نکتهای میخواهم اشاره کنم که در بین روشنفکران ایران (شاید به استثنای شادروان ابراهیم باستانی پاریزی) مغفول مانده است. در آستانهی تحولات علمی و صنعتی اروپا، در فلات ایران از حدود ۵۰ هزار رشته قنات برای آبیاری کشاورزی استفاده میشد. سازههای این قنوات شامل بیش از ۳۰۰ هزار کیلومتر کانال افقی زیرزمینی و ۳۰۰ هزار کیلومتر چاه عمودی بود.
اکثر مورخین جمعیت ایران را در آغاز صنعتی شدن اروپا، حدود ۱۲ تا ۱۵ میلیون نفر برآورد کردهاند. با این دو فرض متوجه میشویم که سرانهی سرمایهگذاری صورت گرفته در قنوات، شبکهی آبیاری، تسطیح اراضی، ابنیهی مسکونی و عمومی و راههای اتصال روستاهای پراکنده در فلات خشک ایران، رقمی بسیار در خور توجه بوده است. تنها سهم سرمایهگذاری در ابنیهی عمومی شامل مساجد، مدارس، کاروانسراها، بازارها، گرمابههای عمومی، آب انبارها و یخچالها خود رقم قابل توجهی بود که همگی به دست شهروندان و در چارچوب وظیفهی اجتماعی احداث شده بود.
یکی از معیارهایی که با آن جوامع بشری، از نظر سطح تمدن سنجیده میشوند، انباشت سرمایهی سرانه در آن جامعه است. تصور بنده این است که چنانچه سرمایهگذاری سرانهی فوق در ایران در آغاز صنعتی شدن اروپا با آن جوامع، مقایسه شود سرمایهگذاری سرانه در ایران در سطحی بالاتر از اکثر جوامع اروپایی قرار گیرد. یعنی با این معیار تا همین اواخر، ایران از سطح بالاتری از تمدن نسبت به جوامع اروپایی برخوردار بود.
ویژگیهایی در فرهنگ و تمدن سه هزار سالهی ایرانیان وجود دارد که در بین سایر اقوام مشاهده نمیشود. نابجا نیست اگر این طور تصور کنیم که این ویژگیهای تاریخی باید به عوامل جغرافیایی و شیوههای تولید در این سرزمین برگردد. در این سه هزار سال، معیشت در ایران بر چند پایه استوار بوده است:
۱ـ زراعت متکی به قنوات که در فلات مرکزی ایران بیشترین سهم را دارد. به لحاظ عمدتا کویری بودن، این مناطق محدودیت شدید دسترسی به سوخت را نیز داشتند. خصوصیت تاثیرگذار دیگر اقلیمی این مناطق تفاوت فاحش حرارت در طی شب و روز و در فصول سال است. برای مثال این تفاوت درکرمان در شبانه روز به بیش از ۳۰ درجه سانتیگراد و در طول سال، به بیش از ۷۰ درجه سانتیگراد میرسید. سکونت با رفاه در این اقلیم نیازمند کوششی مضاعف است.
۲ـ زراعت متکی به رودخانهها که بیشتر در پیرامون فلات ایران و در اراضی پستتر رایج بوده است.
۳ـ زراعت دیم توأم با دامداری که عمدتاً در کوهپایههای مرزی فلات ایران قرار دارد و عشایر کوچنشین در حد فاصل بین مناطق دوگانهی فوق، سالانه دوبار با مرارت به ییلاق و قشلاق مبادرت میکنند. معیشت در این زیست بوم جز از طریق انتقال عشیره و صدها هزار دام بین چراگاه های گرمسیری و ارتفاعات پر از برف میسر نبود. در این زیست بوم قطعاً مردمی پایدار می ماندند که توانایی جسمی فوقالعادهای از پیر و جوان داشته باشند.
۴ـ شهرهای بزرگ که در نقاط تقاطع راههای مواصلاتی ایجاد شده و عمدتا اصناف تولیدی را در محلههای پیرامون بازار مرکزی در خود جای داده است. بخاطر بُعد مسافت در ایران، این شهرها محل بارانداز و خرید و فروش کالاهای بازرگانی بوده که از سرزمینهای دور با قافلههای شتر توسط ساربانان جابجا میگشته است. آن چه فرهنگ و تمدن ایران را میسازد کنش و واکنشی است که بین اقوام ساکن این زیست بوم ایجاد شده است.
همگی ما نسبت به ویژگیهای رفتاری هر یک از جوامع فوق، پیشداوریهایی در ذهن خود داریم. مثلا از دیرباز در بین ایرانیان جوامع گروه یک، مردمی حسابگر، صبور، با تدبیر ولیترسو قلمداد شدهاند از حکایات عبید زاکانی دربارهی ترسو بودن مردم نواحی کاشان و بیزاری از جنگ در میان ایشان تا داستانهای نبرد دو روستایی اصفهانی از دو سوی مادی (نهر آب) که اگر من در آن سو بودم، چها که نمیکردم، حکایتها نقل میشود. چون اصالتاً یزدی هستم، میتوانم به عنوان تصدیق، داستانهای متعددی در میزان «دلاوری» مردم یزد، بازگو کنم. میگویند گربهای فیش کرد، یزدی جا خورد و از جایش پرید. گفتند گربه فیش فیش میکند، چرا ترسیدی؟ گفت: « من خواز گربه نمترسم. فقط احتیاط مکنم.» در داستانی دیگر، اواخر قاجار در کرمان شورش میشود. حاکم کرمان از یزد کمک میخواهد. یزدیها حدود ۸۰۰ـ۷۰۰ تفنگچی و مهمات، سرهمبندی میکنند و به طرف کرمان میآیند. به کوهبنان که میرسند. بیست نفری تیرانداز از عشایر شورشی کرمان را میبینند که به طرفشان تیر میاندازند برد تفنگ شورشیها اندکی بیشتر از تفنگ یزدیها بوده است.
فرمانده یزدی کمی اوضاع را بررسی میکند و به یزد بر میگردد و گزارشی به تهران میفرستد که حاکم کرمان از ما درخواست کمک نظامی کرد، ما به کمک شتافتیم. اولی خوشبختانه بدون هیچگونه تلفاتی با تمام قوا از میدان جنگ به سلامت به یزد برگشتیم.
گروه دوم که عمدتاً شامل ساکنان نواحی حاشیهی خزر و ساکنان خوزستان است در بین گروههای دیگر معروف به داشتن خصلتهایی نظیر سادگی، زودباوری، کاهلی و خوشگذرانی است. شاید انتصاب این خصلتها به ایشان از سوی یزدیهایی صورت گرفته باشد که نسبت به دسترسی راحت و بیحد ایشان به آب جاری شیرین احساس حسرت میکنند.
گروه سوم یعنی عشایر راه، سایر گروهها افرادی قوی، جنگاور که احساساتی، زودخشم، سستدین، دیرگرمابه، ولی غیور و پرطاقت می شناسند.
گروه چهارم هم ساکنان شهرهایی نظیر دزفول، شوشتر، یزد، کرمان، کاشان، اصفهان، تبریز و… میباشند. ساکنان این شهرها را نساجان، آهنگران، کفاشان، زرگران، مسگران، کلاهدوزان، لحافدوزان، بازاریان و بازرگانان کثیرالسفر تشکیل میدادند. سایر گروهها خصلتهای ناپسند نظیر دروغگویی، آز، دورویی، پنهان کاری، تقلب و کمفروشی را ویژگی گروه چهارم می دانستند. حال آن که برای مشورت حتما لازم می دیدند که از تدبیر، آیندهنگری و شناختشان از جهان خارج بهره برند. امروزه معمولاً این صفات نزد گروههای چپ به خصلتهای بخش خصوصی تعبیر میشود.
این چهار گروه برای حدود سه هزار سال است که در همین سرزمین زندگی کرده و مجموعا علیرغم تفاوتهای معیشتی و شیوهی تولید، خود را ایرانی میشناسند. تفاوتهای فاحش میان خصلتهای فردی نزد این چهار گروه مانع از آن نبوده که در این سه هزار سال، پیوستگی زبانی و فرهنگی خود را علیرغم شکستهای مکرر از اقوام دیگر، حفظ نمایند.
code
بازدیدها: 89