گزارش مراسم بزرگداشت استاد محمد قهرمان در زادگاهش به تاریخ۱۷/۴/۹۵
درود دوستان عزیز. پنجشنبه هفدهم تیرماه هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی عصرهنگام وقتی سایهی خنک بعد از ظهر بر دشتهای خراسان پهن شده بود در روستایی کوچک در هشت کیلومتری جنوب تربت اتفاقی زیبا در حال شکلگیری بود. روستای امیرآباد این عصر پنجشنبه را فراموش نخواهد کرد زیرا جمعی از علاقهمندان سخن دور هم جمع شده بودند تا یاد استاد محمد قهرمان را گرامی دارند. زادگاه استاد محمد قهرمان روستای امیرآباد است و محمد قهرمان در کودکی، نوجوانی و جوانی تابستانهای زیادی را در این روستای کوچک گذرانده است. با همسالهایش بازی کرده است و در همین بازیها گویش شیرین تربتی در عمق ذهن و ضمیرش نفوذ کرد و باعث شد بعدها وی به یکی از بهترین شاعران محلیسرا تبدیل شود.
ماجرا از ساخت یک سردیس شروع شد. حسین دوپیکر یکی از جوانان امروز روستای امیرآباد، تحصیلکردهی رشتهی هنرهای تجسمی و عاشق شعر محمد قهرمان است. حسین دوپیکر سردیسی بسیار زیبا و حرفهای از محمد قهرمان ساخت و نیت داشت که این سردیس را در مرکز روستای امیرآباد نصب کند. موضوع را با خانوادهی قهرمان در میان گذاشت. ایشان هم استقبال کردند و حیفشان آمد زحمات این جوان هنرمند دیده نشود. این شد که تصمیم بر این شد تاریخی مشخص شود و برنامهای کوچک شکل بگیرد. و در این برنامهی کوچک از هنر دستان حسین دوپیکر رونمایی شود.
آنچه در ادامه خواهید خواند گزارش مراسم بزرگداشت استاد جاودانیاد محمد قهرمان و رونمایی از سردیس ایشان در زادگاه استاد روستای امیرآباد است. گزارش این جلسه را تقدیم میکنم به دکتر روزبه قهرمان پسر بزرگ زندهیاد محمد قهرمان که آنقدر مهربان است که انسان را شیفتهی خود میکند.
گزارش مراسم بزرگداشت استاد محمد قهرمان در زادگاهش روستای امیرآباد و رونمایی از سردیس ایشان، به روایت بهمن صباغ زاده
۱۸:۰۶ اجتماع در میدان روستا
اهالی روستای امیرآباد و مهمانانی که از دور و نزدیک تشریف آورده بودند همه در میدان مرکزی روستای امیرآیاد جمع شده بودند. مجری مراسم آقای محسن اسلامی از طرف اهالی روستای امیرآباد به تمام حضار خیر مقدم گفت و توضیح داد سردیسی که قرار است رونمایی شود اثر آقای حسین دوپیکر است. و از وی خواهش کرد میکروفن را بگیرد و اثر را به حضار معرفی کند.
۱۸:۰۸ سخنان خالق سردیس قهرمان آقای حسین دوپیکر
آقای دوپیکر از همه به خاطر تشریففرماییشان تشکر کرد و گفت: این اثر ادای دینی است به استاد قهرمان. جنس مجسمه از فایبرگلاس است و در طی سه مرحله ساخته شده است. مدل اولیه با گِل ساخته شده است. بعد قالب برایش تهیه شده است و با قالب مجسمهی گچی ساخته شده. و در نهایت مجسمهی گچی قالبگیری شده و مجسمهی اصلی با فایبرگلاس ریخته شده است.
دوپیکر گفت که صحبت کردن در جمع برایش سخت است و بسیار کوتاه و مختصر صحبت کرد. وی همچنین از همسرش که در کنارش بوده و در ساخت اثر هم از کمکهای وی بهره بُرده است نیز تشکر کرد.
۱۸:۰۹ خیرمقدم خانوادهی قهرمان به مهمانان
سرکار خانم مهرمنیر قهرمان خواهر استاد قهرمان به دعوت مجری و به نمایندگی از طرف خانواده محترم قهرمان به همهی حضار خوشآمد گفت. خانم قهرمان از سازندهی سردیس قهرمان، جناب آقای دوپیکر تشکر کرد و برایش آرزوی موفقیت کرد.
۱۸:۱۱ رونمایی از سردیس استاد قهرمان
از خانوادهی محترم قهرمان و مسئولین شهرستان که در جمع حضور داشتند درخواست شد که از اثر رونمایی کنند. در نهایت استاد احمد نجف زاده و اعضای شورای شهر از سردیس بسیار زیبا و ارزشمند استاد محمد قهرمان رونمایی کردند. در ادامه مجری جلسه آقای محسن اسلامی از اهالی روستای امیرآباد و حضار محترم درخواست کرد برای ادامهی مراسم راهی منزل پدری استاد قهرمان شوند تا مراسم در محوطهی زیبای باغ پی گرفته شود.
۱۸:۱۸ خیرمقدم مجری و شعرخوانی
مجری جلسه ضمن خیر مقدم به اعضای شورای شهر تربت که در جلسه حضور داشتند گفت که در کتاب خدی خدای خودم در ذیل برخی شعرها قید شده است که مکان سرودن آنها روستای امیرآباد است. محسن اسلامی گفت که یکی از این شعرها که در روستای امیرآباد سروده شده است را از کتاب خدی خدای خودم انتخاب کرده است و این شعر را برای ما خواند:
چِنو از عشق تو اِمشُو، اَلُو اُفتی به جونِ مُو
که یَگ هُو بویِ سُختَن رَف بِلَند از اَستِقونِ مُو
به جونِ تو قِسَم با ای هَمَه دَردِ که مُو دَرُم
مَیُم دِردایِ جونِ تُم هَمَهش بُفتَه به جونِ مُو
مِرَف از هوشِ مُو کِلپِترِههای مِدرِسَه، اَمبا
به هم یَگ بار خُندَن، درسِ عِشقِت رَف رِوونِ مُو
اَگِر نَنگِت مِکِرد اِی گُل، که بَشُم عاشِقِ رویِت
بِرِی چی رویِتِر دایی تو از اوّل نِشونِ مُو؟
بِرِز با موجَه خونُم، اِی به قُربونِت خِبَر دَرُم
که سُرخَه چَشم تو بالایِ ای دو چیکلَه خونِ مُو
به نومِ تو زَیُم جِغ، هر کَسِر اینجِه صِدا کِردُم
که از بس نومِ تُور گُفتَهم، نِشِستَه وِر زِبونِ مُو
اَهو بِرِّهیْ رِشیدِ مُو، دِگَه از دَس به دَر رَفتُم
به نال اُفتی به دُمبالِ تو پایِ نیمِه جونِ مُو
نیَه مُنکِن که دشمن دوست رَ، دل راست وِر گُفتِک
اَگِر نِه، چو نِرِفتَه مِهرِوو نامِهرِوونِ مُو؟
***
۱۷:۲۲ شعرخوانی استاد احمد نجف زاده
استاد نجف زاده با دعوت آقای اسلامی در جایگاه قرار گرفت و یاد کرد از مرحوم تهرانچی و مرحوم قهرمان که با فاصلهی بسیار کم از یکدیگر به دیار دیگر شتافتند. وی گفت در ابتدا قطعهای که در سوگ این دو عزیز سروده است را میخواند و بعد از آن یک غزل:
روزی که مرگ رشتهی عمر تو را گسست
داغی دوباره بر دل خونین ما نشست
از یاد ما نمیرود آن یادهای خوب
یاد تو میکنیم به هر محفلی که هست
***
بی یاد روی دوست دمی سر نمیکنم
ترک حضور خوب تو باور نمیکنم
تا هست خاک کوی تو ای کعبهی مراد
رو را به هیچ قبلهی دیگر نمیکنم
تا نقش روی تو نرود از برابرم
نقشی دگر به ذهن مصور نمیکنم
پُر کرده عطر یاد تو باغ و بهار را
من دیگر این حدیث مکرر نمیکنم
خشکیده است چشمهی چشمم ز سوز دل
اشکی نمانده دیده اگر تر نمیکنم
ای رفته، بازگرد که چشمم به راه توست
گفتند رفتهای تو و باور نمیکنم
***
۱۸:۲۵ شعرخوانی علی اکبر عباسی فهندری
آقای اسلامی ابتدا چند پاراگراف از زندگینامهی استاد قهرمان را خواند و بعد از آن از آقای علی اکبر عباسی شاعر خوب همشهری دعوت کرد برای شعرخوانی پشت میکروفن قرار بگیرد. عباسی گفت که میخواهد ترکیببندی را بخواند که سال ۱۳۸۹ در مراسم نکوداشت استاد قهرمان خوانده است:
اِی جـوجِهکُـفتِرا که مِرِن بال وا کِنِن
از خاک وَختِ کِندَه مِرِن یادِ ما کِنِن…
محمد قهرمان
ما جـوجِهموجَهیِم و عُقابِ کُلو تویی
او قِـرقـیِ دِ قِـرقِرهی آسِـمو تویی
ما چِشمَهیِم که از جِگَرِ سنگ جوشیَه
او سِیلِ که رِیـی مِرَه از مونِ کو تویی
او دشتِ سُوْز و خرَّم و آبـادِ از غِـزل
اِنـچِـستَه دِ بِـرابَرِ کـوهِ فِقو تـویی
رُخصَت بِتِه که شِعر بِخَـْنم دِ پِـْشِ تو
ما نوچَـهیِم دِ گُود و فِقَد پَهلِوو تویی
«اِیْ کوهِ سِـربِلَندِ کُلوتَر ز هـر کُـلو»
حُگمِ سِـهقَلَّه تـا به اَبَد سَـرِ پا بِـمـو
تو اَستیِهیْ دِ خَـْنَه وُ شِعرِت سِفَر مِرَه
اَ ْوَْزِهیِ تو دَم به سَـْـعَت بیـشتر مِرَه
هَروَخ که از تو شعر مِخَـْنن دِ مِجلِسِ
یـادِت مُـنُم وُ داغِ دِلُم تَـْـزِهتَر مِرَه
هِیوِرمُگُم خِدَش که فِرَ ْموش کُ غَمِر
هرچیکهوِرمُگُممُو بهگوشِشمَگِر مِرَه
زِنـدَ ْنـیِ کُـتاب نیَـه شِعرِ تو، کـه او
سینَه به سینَه دَ ْرَه به سِیْروسِفَر مِرَه
شِـعرِ مِحّـلّیِ تو شِرابَه، که ای شِراب
هرچیکه کُـْنِهتَر رَه صَحِبزورتَر مِرَه
صائِـب وُ شِعرِ اویَه اَگِـر زنـدَه تـا اَبَد
پوشـتِش به کوهِ شعرِ تو وابَندَه تا اَبَد
گَشتُم، نِبو دِ خِرمَـن و اَمبِـْزِ شعرِ تِو
یَگ دَ ْنَه جُـوْسیاه و بهدَررِْزِ شِـعرِ تو
شِعرِ تو عِـینِ خِـربِزِهیِ اِستِقَرَه، قَند
یَگ شعرِ کَغ نِبَـْشَه دِ پَـْلِـْزِ شعرِ تو
رَفتُم دِرازِ جویِ غِزَ ْلِر دیُم، که هست
سِـرمَـرِّ شـعرْ از دَمِ کَـْـرِْزِ شـعرِ تو
هَستیسِوارِاسبومِتَـْزیدِ دشتِشعر
کِیْ حَرفوگَپِّ ما رِسَه بَم خِْزِ شعرِ تو
ما وِر رَدِ تو و تو دِ شعری دِ خِـْز و دُوْ
تو قهرمانِ شعری و مـاهـا کیِم دِ دُوْ؟
تیرِ زَیی به شُـندِ دلُم، نازِ شَـصتِ تو
اِنچِستَهدِلدوبَـْرَه دِ شِستوبِرَستِ تو
تیرِ دِگِهیْ بِزن که دِلُم نُـرمِهنُـرمَه رَه
توشلِهیبُلور از مُو و سِنگیدِ دستِتو
دل مُردَهیُم، دوبَـْرِه بُخـو شِعرِتِر بِرَم
تِا زِندَه رَه دوبَـْرَه دلُم از نِفَستِ تو
کاخِ بِلَندِ شعرِ تـو وِرپایَه تا اَبَد
هرگز فُروذ نَئیَه، نِبینِم نِشستِ تو
رَفتُم «خِدِیْ خُدایِ خُودُم» چَْرَه و دیُم
مُو یِکَّه که دِ بَرجِ شِما هِیچِّ نیـُم
***
۱۸:۳۱ سخنرانی هنرمند هنرهای تجسمی و عضو شورای شهر
در ادامه آقای احمد زنگنه از هنرمندان همشهری و عضو شورای شهر تربت حیدریه به نمایندگی از اعضای شورای شهر سخن گفتند. وی از مسئولین و اساتید حاضر در جلسه و خانوادهی مرحوم قهرمان و آقای دوپیکر تشکر کرد. وی به آثار نصب شده از حسین دوپیکر در شهرهای مختلف ایران و در خارج از کشور اشاره کرد و او در این رشته حرفهای خواند و به عنوان یک هنرمند هنرهای تجسمی سردیس استاد محمد قهرمان را یک شاهکار دانست. همچنین گفت شورای شهر تصویب کرده است که دو سردیس دیگر از استاد قهرمان در پارک و موزهی مشاهیر تربت نصب شود.
۱۸:۳۷ تک نوازی دوسازه طاهر خوجوی
مجری جلسه آقای اسلامی از اولین جشنوارهی شعر محلی خراسان که در تربت حیدریه برگزار شد یاد کرد و گفت که این جشنواره از سال آینده به نام جایزهی ادبی محمد قهرمان برگزار خواهد شد و به شعر محلی شهرهای مختلف خراسان خواهد پرداخت. در ادامه وی از آقای طاهر خوجوی دعوت کرد که برنامهی تکنوازی دوسازهی خود را اجرا کند. طاهر خوجوی از اهالی روستای امیرآباد است و به افتخار استاد قهرمان چند دقیقهای دوسازه زد. در گویش تربت دوسازه را «غُژمه» میگویند.
در توضیح دوسازه نکاتی را در ادامه میخوانید: ««دوسَـْزَه» (dusāza) عبارت است دو نی کوچک به هم چسبیده که نوعی ساز بادی کوچک است با صدای رسا و بلند و در جمعهای کوچک از آن استفاده میکنند. این ساز در نواحی مختلف ایران دارای اسامی متفاوتی از قبیل دونِی، جُفتی، قُشمَه و دوزله میباشد. دوسازه سازی قدیمی است، به طوری که فارابی این ساز را «مزمار المُثنّی» یا «مُزدَوَج» خوانده و بعضی از قدما آن را «دو آهنگ» لقب دادهاند. این ساز از خانواده سازهای بادی چوبی قمیشدار محسوب میشود. قسمتهای تشکیل دهنده دوسازه عبارتند از: زبانهها و لولههای صوتی. جنس زبانه از نی است، این زبانه از نی باریکی به طول تقریبا بین ۴ تا ۶ سانتیمتر ساخته میشود که قسمتی از روی آن را به موازات طول نی برش میدهند. سوراخها روی لولههای صوتی تعبیه میشود که جنس آن از نی، استخوان و یا لولههای فلزی است. زبانهها روی این لولهها قرار میگیرند و این لولهها به وسیلهی نخ یا هر چیز دیگری به همدیگر چسبانده میشوند. در هنگام نواختن دوسازه، هر دو زبانه را که «سوک» (suk) خوانده میشود باید خیس کرد. این دو باید هم صدا باشند. اگر صدای حاصله به نظر نوازنده همصدا نباشد با جلو و عقب کشیدن زبانهها آن را به اصطلاح خود جفت میکنند. این ساز دارای ۵ سوراخ است که این سوراخها روی ساز و به موازات یکدیگر قرار میگیرند. وسعت صدائی این ساز حدود شش نت است و شیوهی نفسگیری در این ساز همانند سُرنا میباشد.»
۱۷:۴۱ قرائت شعر تربتی توسط امیرحسین یوسفی
نوجوان همشهری آقای امیرحسین یوسفی پشت تریبون رفت و شعری از اشعار تربتی قهرمان را قرائت کرد. امیرحسین عزیز نوهی برادر استاد قهرمان است. استاد قهرمان این شعر را در بیست سالگی و در سال ۱۳۲۸ سرودند و این غزل از اولین غزلهای گویشی ایشان است:
تا اَزو دورا، یَکِ وِر سَر میَه
دل مِگَه هُوْنا دَرَه دِلبَر میَه
خو مِگِریَه چَشمِ مُو، ای سِیلِ خو
اَز سَرِ یَگ فِرسِخی وِر سَر میَه
تا صدای دَر وِراَمَه، وِرمُگُم
او که سِرگِردونِشُم، اَز دَر میَه
دِل مِگَه مُور سَر تِ تا بُفتُم به پاش
پِندَرَه کارِ زِ دَستِش وَر میَه
مُو نِمَم تعریف کُنُم از دل، خودِت
یَگ شُوْ اور جِغ کُ، بِبی با سَر میَه
تا مُو یَگ پورِهیْ مُرُم پیش، پَس مِرَه
وَقتِ رَفتُم پَس، خودِش پیشتَر میَه
دینَه گُف خَئمَه صِبا، چو نَئمِدَه
واز دِگَه کِی دِلبَرِ «آذَر» میَه؟
***
۱۸:۴۳ قرائت شعر تربتی قهرمان
در ادامه مجری جلسه شعری از اشعار گویشی استاد قهرمان را برای حضار خواند. شعر «جوجه موچهها» از اشعار معروف قهرمان است. عباسی عزیز هم آن ترکیببند زیبا که پیش از این خوانده شد را در جواب همین شعر سروده است:
ای جوجِه کُفتِرا که مِرِن بال وا کِنِن
از خاک وَختِ کِندَه مِرِن یادِ ما کِنِن
پِرواز یادِتا نِمِدایِم اَگِر که ما
از پیشِ خود بِلَد نِمِرَفتِن هَوا کِنِن
حالا خُدارْ بِندَه نیِنْ، ما دِگَه بَدِم
از بال و پَرِّ تیت و پَرِ ما حَیا کِنِن
رَف عُمرِ ما تِموم به بیگَـْریِ شما
وِر ما به مِهْرِوَْنی گاهِ نِگا کِنِن
از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَهیِم
اِمروز وَختِشَه، نِه که وَعدِهی صبا کنن
رَفتِن کُلو که چینَه گِریفْتِن ز چینگِ ما
مارْ وَختِ چینَه یافتَه بَـْشِن صِدا کِنِن
ما اُوْ بِرِیْ شماها کِردِم دِ بُکِّما
از جوی هَمچِنو بِرَما اُو دِ جا کِنِن
دل قَچِّ درد بو که شما سیخْچِهپَر بِرِن
یَگ دَردِشِر اَگِر که مِتَـْنِن دِوا کِنِن
تا پِرِّزاد رِفتَنِتا بالِ ما شِگَست
از ما دِگَه گِذشت، بِرِی ما دعا کِنِن
بال و پَرِ شِگِستَه مِچِقَّه دِ چَشمِ ما
هِیْهاتَه موم و مِلهَمِ وِر بالِ ما کِنِن
سَنگِ فِلَک هنوز نِخُوردَه به بالِتا
تا پَرِّتا دُرُستَه اَزینجِه هَوا کِنِن
آغالَ تَنگ رِفتَه و جادادِ او کَمَه
تولَه مِتِن که مارْ به زِمی کِلِّهپا کِنِن
بویِم جِوو، دِ پای شما پیر رِفتَهیِم
ای مُزدِ دستِ ما که مِرِن مارْ فِنا کِنِن
خُوردِم به جایِ چینَه و اُوْ چینگ از شما
ما سَنگِما دِ خِندَق، شرم از خدا کِنِن
ما عاشقِ شما و شما دشمنایِ ما
عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَهر نِگا کِنِن
گاوَختِ یادِ ما بِکِنِن تا نِفَستِ هَس
ای جوجِه موجِهها که مِرِن بال وا کِنِن
***
۱۸:۴۵ شعرخوانی محمد امیری
شاعر بعدی که به شعرخوانی پرداخت جوان همشهری محمد امیری بود. وی که از شاعران محلیسرای تربت است چند دوبیتی به گویش تربتی خواند:
بِگِردو رنگ و رو زردِ دلِ مُور
بِهارِ بی بر و سردِ دِلِ مُور
بُخو از «قهرمان» امشُوْ که بَلکُم
غِزَل کِمتَر کِنَه دردِ دلِ مُور
***
دِلِ که بَندِ ور نَخَه مِکِنَّن
مِبینَن قالبُم یَخَه، مِکِنَّن
مُو و تو بَلِّ اَخکوکِم که پِْش از
رِسیَن مارْ از شَـْخَه مِکِنَّن
***
دل از ای کیشتِ بیحاصل بِکِنّی
ازی دُوْرِ هَمَهش باطل بِکِنّی
به دنیایْ دُمبِکی دل بِستَن آسو
اَمون از وَختِ مَیی دل بِکِنّی
***
اَگِر فِریاد لُوْ دُختَهیُم امروز
به رسمِ عشق اَمُختَهیُم امروز
زِمانِ شَـْخِهیِ سِرسُوْزِ بویُم
اَگِر چُوْیِ دو سر سُختَهیُم امروز
***
هوای تو مِنَه هِیْهات، دختر
خراسون رِفتَه خَـْطِرخوات، دختر
چِنو تو مِهرِوویی که مِتِرسُم
هَمَهرْ سَـْسی کُنَه چِشمات، دختر
***
۱۸:۴۸ سخنرانی رئیس ارشاد تربت حیدریه
آقای نجفی از مسئولین شهر، اهالی امیرآباد، خانوادهی قهرمان و سازندهی سردیس قهرمان آقای حسین دوپیکر تشکر کرد. وی گفت که من با چند تن از اعضای خانوادهی دوپیکر برخورد داشتهام و باید بگویم ایشان خانوادهی هنرمندی هم دارند. کار سردیس ایشان بسیار حرفهای است و شباهت زیادی به استاد قهرمان دارد. وی توضیحاتی داد در خصوص نکوداشت استاد قهرمان در اردیبهشت ۱۳۸۹ که با حضور استاد قهرمان برگزار شد، بزرگداشت ایشان در اردیبهشت ۱۳۹۳ که با حضور بیش از ۱۶۰ شاعر خراسانی در تربت برگزار شد و در نهایت جشنوارهی شعر محلی خراسان بزرگ در بهمن ۱۳۹۴ برگزار شده بود. در پایان شعری از اشعار سرودهی خود را خواند:
هر شب در آغوشت، زمان، آرام میخوابد
در شهر چشمانت، جهان، آرام میخواید
آرامشت در مویرگهای زمین جاریست
وقتی که شب در آسمان، آرام میخوابد
مردی که دلتنگ است و پُر از خستگی، امشب
در دامنت ای مهربان! آرام میخوابد
طوفان که روحش پُر تلاطم، پُر ز طغیان است
در آستانت بیگمان آرام میخوابد
با گیسوانت باد دارد مینوازد چنگ
در خلصهاش امشب، بنان، آرام میخواب
***
۱۸:۵۳ شعرخوانی محمود خرقانی
محمود خرقانی از دیگر شاعران خوب همشهری با تشویق حاضران در جلسه برای شعرخوانی دعوت شد. وی سه رباعی را برای خواندن در این جلسه انتخاب کرده بود. وی در خصوص رباعی دوم و سوم توضیح داد که از ظهر در ذهنش این سوال بوده که چرا قهرمان در زادگاهش تربت به خاک سپرده نشد. حاصل این کلنجار ذهنی را به صورت دو رباعی بر زبان آورد.
برای روشن شدن ذهن خوانندگان باید عرض کنم که تدفین استاد محمد قهرمان در مشهد وصیت خود این مرحوم بود وگرنه مردم تربت به قول خودشان «به جان میرسیدند» یعنی از خدا میخواستند که قهرمان در تربت دفن شود:
آغاز شدیم با مرامی تازه
با حرف و حکایتی و کلامی تازه
کندوی عسل کنیم لبهامان را
با گفتن شیرین سلامی تازه
***
ما قلقل چشمه بیکران میخواهیم
یک شعر همیشه جاودان میخواهیم
ما اهل خراسان همه عادت داریم
هی پشت به پشت قهرمان میخواهیم
***
پا را به فراز آسمان بگذاری
یا اینکه به دریای بیان بگذاری
یک شاعر ناب میشوی وقتی که
پا را به دیار قهرمان بگذاری
***
۱۸:۵۵ شعرخوانی سلیمان استوار فدیهه
شاعر بعدی که برای شعرخوانی دعوت شد آقای سلیمان استوار فدیهه بود. وی شعرخوانیاش را با تشکر از آقای دوپیکر شروع کرد و گفت در این روزگار که همه به فکر مادیات هستند چنین کارهایی واقعا جای تشکر دارد. وی برای این جلسه شعر طنزی را انتخاب کرده بود:
پدری گفت با پسر روزی
پسرم! کار داوری بد نیست
شغلها در جهان فراوان است
بینشان کار زرگری بد نیست
نان سنگک اگر چه مرغوب است
خوردنِ نان بربری بد نیست
پسته خواهی٬ بخر ز فیضآباد
کلّهقوچی و اکبری بد نیست
بهترین می شراب قوچان است
بعد از آن جنس کاشمری بد نیست
گر شدی صاحب مغازه و پاساژ
خوردن حق مشتری بد نیست
گرچه اشعار قهرمان خوب است
خواندن شعر خانلری بد نیست
جوک مگو بهر مردم قزوین
وحشت از قوم آذری بد نیست
همسرت را ببوس و گاهی هم
یک نگاهی به آن وری بد نیست
با برادر زنان خود گاهی
گفتگوی برادری بد نیست
رقص با ساز و با دُهُل خوب است
کَمَکی رقص بندری بد نیست
خنده باشد دوای هر دردی
گوش بر حرف منبری بد نیست
در نماز جماعت و جمعه
مرگ بر شخص کافری بد نیست
گردنت گر کلفت و فربه شد
خوردنِ قرصِ لاغری بد نیست
اختلاس از اصول اخلاق است
گر کنی مثل خاوری بد نیست
احتیاط از شرایط عقل است
و گهی کوری و کری بد نیست
چون سلیمان ابله و نادان
شعر گفتن دری وری بد نیست
***
۱۹:۰۰ شعرخوانی مهدی حسن زاده
آقای مهدی حسن زاده از شاعران جوان و بااستعداد تربت حیدریه شاعر بعدی بودند که برای شعرخوانی تشریف آوردند. ایشان شعری را به استاد قهرمان تقدیم کردند و بعد از آن هم یک چهارپارهی زیبا خواندند:
رفته تا اهل آسمان باشد
افتخار برایشان باشد
رفته تا در بهشت، آنجا هم
با غزلهاش قهرمان باشد
***
داشت انگار باد میبُردت
از خیابانِ خالی از هر چیز
مثل یک شال زرد میرقصید
پیش پاهای خستهات پاییز
مِهر، در دست دست آبان را
میگرفت و کشان کشان میبرد
میشد انگار دشنهی آذر
با لبِ چرخسنگِ یلدا تیز
برف آمد نشست روی سرم
کمرم خم شد و زمین خوردم
من شدم صد هزار نیشابور
و غمت چند لشکر از چنگیز
یک قدم رفتی و زمستان شد
دو قدم رفتی و زمستانتر
سه قدم رفتی و بهار آ… نه
شده این کوچهها زمستانخیز
داشت انگار باد میبردت
که وقتی که شهر را چنگیز
هی قدم میزدی و هی میشد
هی زمستان و بعد از آن پاییز
***
۱۹:۰۳ شهرخوانی مهرمنیر قهرمان
خواهر گرامی استاد زندهیاد محمد قهرمان به دعوت مجری برای شعرخوانی پشت میکروفن رفتند. ایشان گفتند که من شاعر نیستم و گاه چیزهایی میگویم که نام آنها را «کلام موزون» گذاشتهام. در سوگ برادرم بسیار متاثر بودم و این چند بیت از دل برآمد و به کاغذ نشست. ایشان در آغاز قصیدهی خود نوشته بودند: «در هجران نابهنگام برادر عزیزم که نبودنش را هنوز باور ندارم» ابیاتی از سرودهی ایشان را با هم میخوانیم:
ای قهرمان والا، ای شاعر توانا
عطر شرابِ شعرت رفته به کهکشانها
خوردم یکی دو ساغر، از آن شراب کوثر
مست و خمار گشتم از بهترین غزلها
بستی درِ سبو را، این نیست از کرامت
پُر کن پیالهها را، آتش نزن به دلها
ای شاعر غزلگو، وقت سفر نبودنت
ناگاه رفتنِ تو زخمیست بر جگرها
در غیبت تو اکنون شعر و غزل غریباند
برخیز! همتی کن! نگذارشان تو تنها!
یاران همه غمیناند، از هجر تو حزیناند
خاموشیِ تو اینک افزون نموده غمها
از دوریات پریشان رنجور و بیشکیبم
فریاد و زاریِ دل ره جُسته در افقها
اردیبهشتِ ما را دادی تو رنگِ پاییز
دلها اسیر ماتم، در سینهها شررها
دیشب به خواب دیدم یارانِ رفتهات را
صائب، کلیم و قدسی، چون گل شکفته لبها
آنان چو حلقهی زر، تو یک نگین برتر
در بر تو را گرفتند ای بهترین گُهَرها
ای گوهرِ درخشان داری صفات شایان
صدق و صفا و صافیت ورد است بر زبانها
…
***
۱۹:۱۰ ساز و آواز سه تار
برنامهی بعدی اجرای تکنوازی سهتار و آواز بود. این برنامه توسط هنرمند خوب همشهری جناب آقای مهدی قلیجی زاوه نوازندهی چیرهدست اجرا شد. این قطعه را جناب قلیچ خود آهنگسازی کردهاند و در اجرا هم ایشان خود این تصنیف زیبا را زمزمه کردند. شعر و موسیقی در این تصنیف بسیار هماهنگ و زیبا بود و فضای بسیار ویژهای به جمع بخشید. شعر این قطعه که از اشعار گویشی استاد محمد قهرمان انتخاب شده بود را در ادامه با هم میخوانیم:
چَشمُم به یادِ تو، شُو تا سحر وایَه
شیوَه مِرَه اشگُم، اِنگارْ دِریایَه
هر چیکْلِهیِ اشگُم، یَگ اِیْنِهیِ صافَه
هر دَم دِ یَگ اِینَه، رویِ تو پیدایَه
دل عاشق رویِت، دیوَنِهیِ مویِت
موی تو دلبندَه، روی تو دِلوایَه
از تُرمُغِ چَشمُم تور بیشتر مَیُم
وَختِ مِبینُم تور، کارُم تِماشایَه
بِستو دِلِر از مُو، خیلِ مِنی فِیْدَه
قِمّت در شهرِ ما، هر روزْ دولایه
کوتِ غم و شَدیر، از هم جُدا کِردَن
مالِ تو رَف شَدی، غم قسمتِ مایَه
از بس که دِر کِردی، رَفتُم دِلِنْدِروا
وَرگَرد و شادُم کُ، خَنَهم دَرِش وایَه
***
۱۹:۲۰ شعرخوانی بهمن صباغ زاده
نوبت به من رسید و من هم غزلی را که در زمان حیات زندهیاد استاد محمد قهرمان برای ایشان گفته بودم را خواندم:
میشود سقف خانهای کوچک به بلندای آسمان باشد
میتواند اتاقی از خانه همهی وسعت جهان باشد
میشود هر سهشنبه بعدازظهر، دور خُم جمع شد پیاله به دست
گونهی شعر گل بیاندازد، جویبار غزل روان باشد
میشود هر چهار فصل خدا، شاخه شاخه پُر از شکوفه شود
برگ برگِ درختِ معجزهاش بر سر شعر سایبان باشد
با غزلهای سهل و ممتنعاش هند یک شعبه از خراسان است
دست بیدل به هیچ جا نرسد، پای صائب که در میان باشد
– روحشان شاد – قدسی و گلچین، اخوان و کمال و صاحبکار
رفتهاند و سپردهاند به او: حلقهی وصل شاعران باشد
تربت حیدریه را پُر کرد خط به خط "خِدی خُدای خودُم"
میشود افتخار این خطّه "حاصل عمر" قهرمان باشد
***
۱۸:۲۳ شعرخوانی امید قهرمان
آقای محسن اسلامی مجری مراسم از حاضرین در جلسه خواست که آقای حسین دوپیکر که سردیس استاد را با هزینهی شخصیاش طراحی کرده و ساخته است تشویق کنند. پس از آن ضمن تشکر از خانوادهی قهرمان که میزبان این مراسم بودند از آقای دکتر امید قهرمان خواست که پشت میکروفن قرار بگیرند و شعر خود را قرائت کنند. آقای امید قهرمان که خواهرزادهی زندهیاد محمد قهرمان هستند از حاضرین تشکر کردند و گفتند آرزو میکنم چنین مراسم برای همهی بزرگان این آب و خاک برگزار شود. ایشان غزلی را که به مناسبت درگذشت داییشان محمد قهرمان سروده بودند برای ما خواندند:
در دست زمان چون تو زری ناب نبود
در چشم هنر از غم تو خواب نبود
آب رخ گل طبع تو را شسته چنان
کز شعر ترت چشمهی سیراب نبود
هر گونه که خوش زلف را بکشند
چون بافتهی شعر تو بیتاب نبود
در مدرسهی عشق به تدریس غزل
چون خط تو بشکسته به محراب نبود
هر چشم ستاره ببرد دل به نگاه
در چشم تو جز جلوهی محراب نبود
از دایرهی مهر تو بیرون نرود
آهی که جدا از دل احباب نبود
گفتم که به خواب آمده این قصهی درد
بیدار شدم، وای غمت خواب نبود
***
۱۹:۳۰ پایان مراسم و قرائت شعر قهرمان
در پایان مراسم آقای محسن اسلامی بار دیگر خبر نصب دو سردیس از استاد محمد قهرمان در تربت حیدریه را تکرار کرد. جلسه با تشکر از همهی حضار، مهماننوازی اهالی خوب امیرآباد، خانوادهی محترم قهرمان و قرائت شعری از اشعار تربتی استاد محمد قهرمان خاتمه یافت:
هوش از سَرِ مُو رفت، صداتِر که شِنُفتُم
خودْمِر کشیُم تا بِـْخِ دیفال که نُفتُم
تعبیرِ خُوِْ دینَه که گل بوی مِکِردُم
امروز بِذی رفت که بویِ تو شِنُفتُم
تا جفتِ مُویی، درد ز مُو فَرت مِمَـْنَه
تا از مُو مِری فَرت، خِدِیْ دردِ تو جُفتُم
دل دل مَکُ، باجِت نِمِنَه نرخِ کَمِ مُو
مَگذار ز دستِت بُرُم اِی عشق، که مُفتُم
هر چه که به هم ساز یَه وِر هم نِمِبِنْدِم
ما تربِتیا وِرنِمِگِم: «سُفتُم و رُفتُم»
ای شعرِ بِهارَه که به لفظِ مِشِدی گفت
«تا وقتِ سَحَر مُروَریِ اَشک مُسُفتُم
بازدیدها: 93