قطعه شعری از همشهری عزیزمان جناب اقای یاوری زاوه در سوک روانشاد محمد تقی ساکت
به نام حضرت دوست که مانا از اوست
ویژه ی هفتمین روز فقدان جانسوز بزرگمردآزاده ،زنده یاد روانشاد "محمد تقی ساکنت "که خدایش بیامرزد و به بازماندگان ارجمندش ، همسر گرانقدر ،برادران و فرزندان ، بویژه جناب دکتر "محمد حسین ساکت "قاضی محترم دادگستری و استاد " کیوان ساکت "، شکیباییتوام با سلامتی ،عزت و سربلندی عطا کند… امین رب العالمین ،
تار را بنواز کیوان ، نغمه را آغاز کن
دست مانوس اجل چون با کسی بیگانه رفت
در پی فرمان حق ،کاشانه در کاشانه رفت
ماندن هرکس گروکان است در خوش رفتنش
عینهو"ساکت "که خوش آوازه، زین ویرانه رفت
با سکوت خویش یک دنیا سخن را می نمود
برزبانش واژه ها از مسجد و میخانه رفت
راز و رمز زندگی را در محبت می سرود
واقعی مردی که اکنون در دل افسانه رفت
دامن پرهیزوی ،بیزار از تزویر بود
پرکه شد پیمانه اش ،حقا پروپیمانه رفت
طالب شورو نشاطو خیر بود از بهر خلق
دست آخر گرچه با لبخند ،غمگینانه رفت
هرکجا صحبت زحق پیش آمداو-پا ، پیش داشت
کی ، کجا در دام ناحقی ، برای دانه رفت ؟
در میان دوستان درد آشنایی بی نظیر
گرد شمع صحبت مردم ،چنان پروانه رفت
درهنر "کیوان "خود را تا ب کیهان یار گشت
راستی فرخنده رایی ، لایق و فرزانه رفت
نغمه اش با ساز "کیوان"شد جهانگیر این زمان
کز "بهشت آسیا " وز خطه ی فرغانه رفت
عشق و ایمان در دل دریایی او خانه داشت
خانه نو تهنیت بادش ، گر از این خانه رفت
تار را بنواز کیوان ، نغمه را آغاز کن
سوگواری رسم باشد رسم را آواز کن
روانش شاد و یادش برای همیشه گرامی باد
محمود یاوری زاوه چهارم مردادماه ۹۵
بازدیدها: 57