نجمالدین ابوالرجاء قمی، در تاریخ الوزراء (تألیف ۵۸۴) در شرح راه و روشهای وزرا در رتق و فتق امور و نیز وصف خدمات خوب یا بد آنان، گفتار خود را، گاه بر سبیل مثال، با اشاره به خصلتی از «مورچه»، شیواتر کرده است.
از باب نمونه، در ضمن شرح جهالت یکی از بستگان وزرا، اشارهای به خصلتِ نیک آن شخص نیز دارد: اما اصلاحی در وی بود که «مور» را نیازردی.
در جای دیگر، اوصافی از وزیری با تدبیر نقل کرده است و در وصف کسانی که با تمامی وجود در خدمت وزیر بودهاند، گفته است: چون «رکاب» در پای او افتادهاند و چون «مور» کمر انقیاد او بستهاند.
[۱] به نوشته همو: «مورچه» را چون «پر» برآید سبب هلاک بود. «مور» باشد که زاد ]توشه[عمر ذخیره سازد، «شیر» از این اندیشه فراغی دارد. «مور» پای برهنه از «خر» با نعل بهتر رود.
[۲]زکریا قزوینی در قرن هفتم (۶۰۲-۶۸۲ هجری) در آثار البلاد، تعاریفی از ویژگیهای فردی و همبستگیهای جمعی این حشره دارد:
نَمل، مور بود، حیوانی حریص … ، خانه «مور» چون خانه بوَد که در آن جا دهلیز و صفحه؟صحنه؟ و غرفه و حجره بوَد. و «حبوب» را در غرفهها نهند تا آب بدان جا نرسد، و بعضی را خانه مشخصی سازد تا آب بدو نریزد چون سلیم بماند «غله» آن جا کشد؛ و هیچ حیوانی را قوَّتِ شَمِّ وی نبود، زیرا که اگر چیزی از دست بیفتد چرب و شیرین، موری به بوی گرد آید و آن را به خانه برد و اگر چیزی بر نتوان داشت، دیگران را خبر کند تا بیایند و جملگی آن را بردارند و اگر یکی معاونت نیک نکنند بر او گرد آیند و او را هلاک گردانند. چون حَبّ را به خانه بَرَد، ترسد که بروید، آن را به دو نیم کند. و چون «باقلا» پوست باز کند
نَشکُفَد…[۳]
محمدبن محمود زنگی بخاری، تألیف کتابی با عنوان بستان العقول فی ترجمان المنقول را در سال ۷۱۳ به پایان رسانده که ترجمه گونهای آزاد از رساله حیوان برگرفته از رسائل «اخوان الصفا» است.
کتابی در معرفی و خواص و خصوصیات حیوانات و گفتارهایی از زبان برخی جانداران است. از جمله شرحی در تعریف مورچه (نمل) از قول شاه زنبوران عسل، به منظور آگاهی آدمی، نقل کرده است:
]سخنان امیر نحل درباره نمل ر مورچه[: اگر این آدمی از حال نمل بداند که در زمین چگونه قریه میسازند و در وی منازل و خانهها را به چه شکل ترتیب میدهند و دهلیزها و غرفههای با طبقهها را به چه وجه میپردازند و خانهها را چگونه از حبوب و ذخایر به جهت قوت زمستان پر میکنند و دانهها را بر غرفههای منعطف چگونه پنهان میکنند تا آب باران به وی نرسد و اگر نداوتی ]رطوبت: نمناکی[بدان رسد چگونه گندم را به دو نیم میکنند و «جو» و «باقلا» و «عدس» را چگونه پوست بیرون میکنند از بیم آنکه نباید که نیش زند و بِدَمَد و در ایام و لیالی تابستان چگونه به خانه ساختن و ذخیره نهادن مشغول میگردند، و در طلب قُوت چگونه روزی به طرف یسار و روزی به جانب یمین میروند و در وقت رفتن و آمدن چگونه قافله میشوند، و اگر یکی ازیشان به جانبی رود و چیزی یابد که از حمل آن عاجز بود چگونه از آن پارهای ببرَد و بیارد.
تا چون یکی ازیشان آن را در دهن او بیند، به طلب آن برود، و چگونه دیگران بر طریق او میروند و در آوردن آن چیز یکدیگر را معاونت میکنند به جدّ و جهد و عنای تمام آن چیز را به منزل خویش میکشند. و اگر یکی را ببینند که در کار کاهلی میکند و از معاونت اصحاب تقاعد مینماید جماعتی بر وی گرد آیند و او را بکشند و بر راه بیندازند تا عبرت دیگر شود.
و اگر این آدمی تفکر کند و به دیده اعتبار در احوال ایشان نظر کند و بداند که ایشان را نیز علم و فهم و تمییز و معرفت و درایت و تدبیر سیاست است. همچنان که ایشان را، هرگز بدانچه ذکر کرد مفاخرت نکند.[۴]
[۱]. نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ۱۳۶۳، ص ۱۲۰، ۲۴۷٫
[۲]. همو، همان کتاب، ص ۷۴، ۱۹۸، ۲۴۷٫
[۳]. زکریابن محمد بن محمود المکمونی القزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، کتابخانه مرکزی، ۱۳۶۱، ص ۴۵۷٫
[۴]. محمدبن محمود زنگی بخاری، بستان العقول، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، ایرج افشار، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۷۴، ص ۱۶۴٫