خاطرات سید محمود دعایی از شخصیتها
جناب دعایی یکی از وجوه شناختهشده شما این است که توانستهاید، عدهای را که افراد فرهیخته اما در حاشیهای بودند، پروبال داده و فضایی برای دیدهشدن در اختیارشان قرار دهید، چه شد این کار را کردید؟
یک نفر را مثال میزنم. مرحوم محمدامین ریاحی از شخصیتهای مطرح آذری بود که دلبسته به تمامیت ارضی ایران بود؛ یعنی ایراندوست بود. از کسانی بود که در ماجرای فرقه دموکرات که آذربایجان را گرفته و تجزیه کردند، ایشان بهدلیل مخالفت بهعنوان خائن محکوم به اعدام شد. یکی از مسئولیتهای ایشان سرپرستی کتابخانههای عمومی کشور بود. مؤلف، پژوهشگر، نویسنده و مصحح بسیاری از تحقیقات و کتاب درسی دانشگاهها بود؛ ازجمله کتاب مرصادالعباد اثر عبدالله بن محمد نجم رازی که با ترجمه، تصحیح و مقدمه مرحوم محمدامین ریاحی هنوز هم چاپ میشود و جالب است بدانید که هرسال کتابهای او برنده کتاب سال شده است. چنین شخصیتی در این موقعیت «یا از سادهلوحی یا فداکاریاش بود که من فداکاری میدانم» پذیرفت عضو کابینه شاپور بختیار شود و وزیر آموزشوپرورش شد. تنها وزارتخانهای که در اعتصابات آن زمان اجازه دادند که وزیرشان بیاید وزیر آموزشوپرورش بود که بهدلیل شخصیت فرهیخته، دانشمند، ایراندوست و فهیم ایشان بود. بعد از انقلاب همه اعضای کابینه بهجز ایشان فرار کردند اما او ماند در دادستانی توضیحات لازم را داد. زمانی که از ایشان بازجویی کردند، قاضیاش رسما حکم داد ایشان تبرئه است و میتواند حتی حقوق بازنشستگی دوران گذشتهاش را دریافت کند.
اما از طرف دیگر شورای انقلاب قانونی تصویب کرده بود که تمام کسانی که در نظام گذشته مسئولیت داشتند، حق ندارند از مزایا برخوردار باشند، با وجود اینکه قاضی دستور به پرداخت حقوق بازنشستگی داده بود، این کار انجام نشد. با مناعت و بزرگواریای که داشت، سعی کرد با حقالتألیفاتش بسازد. وزارت علوم هم کتابهای ایشان را چاپ میکرد اما چند سال گذشته حقالتألیف نمیدادند. متوجه شدم انسان فرهیختهای با آن سوابق درخشان و با پروندهای که درنهایت تبرئه شده، با این محرومیت و مظلومیت زندگی میکند.حتی ایشان مجبور به فروش عزیزترین سرمایهاش یعنی کتابخانهاش شد. با توجه به تصدیهای گذشته و اشرافی که بر مسائل ادبی کشور داشت و خودش بهعنوان نویسندهای مطرح کتابهای زیادی داشت، کتابخانهاش خیلی غنی و باارزش بود. برای خریدش شرط گذاشت که از این کتابخانه در ایران استفاده شود. بعد شنیدم که حتی مجبور به فروش فرش و قالیاش شده است. متأسفانه کسی که از ایشان کتابخانهاش را خریداری کرد، مجموعه را به قطر برد. وقتی در این ماجرا قرار گرفتم، احساس تکلیف کردم که حق یک انسان شایسته و از مفاخر کشور را ادا کنیم. سه سال دوندگی کردم تا موفق شدم حکمی بگیرم که ایشان حقوق بازنشستگی گذشتهاش را داشته باشد و از تاریخی که تعیین شده بود، بتواند حقوق بازنشستگیاش را بگیرد. روزی که به سازمان بازنشستگی رفتم که حقوق بازنشستگیاش را بگیرم، با خست سی میلیون تومان در نظر گرفتند، درحالیکه حقش هشتاد میلیون بود.
برای اولینبار این موضوع را افشا میکنم. دیدم آنها که خسیس هستند و نمیخواهند به یک فرد طاغوتی پول بدهند، من در روزنامه بهعنوان حقالتألیف و حقالتحریر و آنچه حق او بود که گاهی مطالبی از ایشان چاپ کردیم، پنجاه میلیون تومان در وجه ایشان چک کشیدم. بنا بود حسابی در بانک صادرات باز کند و آنجا امضا دهد. روزی که قرار بود به بانک برود، چون با ویلچر حرکت میکرد، یک روز شادمانه ولی رنجآور بود که بهسختی رفت و پول را گرفت؛ بههرحال زندگیاش سامان گرفت.
در یک جلسه تصمیم داشتند از آقای ریاحی تجلیل کرده و لوحی بدهند که البته ایشان نمیتوانست بیاید و برایشان لوح را فرستادند. در آن مراسم در دفاع از دکتر امین ریاحی گفتم با توجه به شخصیتی که امین ریاحی داشت و علاقهای که به ایران داشت، او در مقطعی به تصور اینکه اگر از شخصیت و حیثیتش مایه بگذارد، برای کابینهای که تصور میکرد میتواند در کشور آرامش ایجاد کند، ازخودگذشتگی کرد. بختیار زمانی که وزرایش را انتخاب میکرد، سعی کرد از خوشنامترین، سالمترین و مقبولترین عناصری که سراغ داشت، دعوت کند و به همین خاطر از آقای ریاحی دعوت کرد. جالب است که سیروس آموزگار، وزیر اطلاعات کابینه هم بود. از پاریس نامهای برای من نوشت که بختیار مرد ولی دفاع و درک درست تو از آنچه آن زمان اتفاق افتاد، برای ما مایه دلگرمی و مباهات است. چون گزارش آن جلسه را ژاله به برادرش داده بود که در آن جلسه بود. افرادی دیگری هم بودند که من به آنها کمک کردهام…
متن کامل
http://www.bookcity.org/detail/26646/root/speak
#تحلیل_اجتماعی 👇
بازدیدها: 0