شعری زیبا ی (شعله و دود )از روانشاد محمد تقی ساکت
(شعله و دود )
دود سیهی به شعله ای گفت ای مادر دل فریب و زیبا
من در عجبم زامر خلقت مجهول برایم این معما
با این همه مادر منی تو وز توست وجود من سرا پا
من تیره چو بخت بینوایم تو روشن و سر کش و فریبا
من مظهر تیرگی و ظلمت توسوزو فروغ انجمنها
شعله به زبان اتشین گفت ای طفل عزیز نا شکیبا
هر چیز که روشن است و تابان یا هرکه بودفهیم و دانا
از قدرت و فکرو کوشش اوست نی از برکات جدو ابا
الماس مگر نزاد زانگشت یا شیشه زتیره سنگ خارا
خوش گفت نظامی سخندان استاد سخنسرای دانا
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر ترا چه حاصل
(سراینده روانشاذ محمد تقی ساکت )
بازدیدها: 65