سخنی چند در باب تاریخ کشاورزی ایران -۶ از بلاذری تا بارتولد و پطروشفسکی استادمحمد حسن ابریشمی
بارتولد استنتاج خویش از مطالب مندرج در برخی مآخذ اسلامی را به نویسندگان آنها نسبت میدهد، مثلاً در نوشتة زیر از جمله به فتوح البلدان نوشتة بلاذری (تألیف حدود ۲۵۷) استناد کرده است؛ فن آبیاری در عهد ساسانیان نه تنها در بخشهای غربی قلمرو آن دولت، بلکه در نواحی شرقی آن یعنی در حوزة مرغاب و هیلمند نیز به حد کمال اعلا رسید، تأسیسات آبیاری مرغاب آنچنان تأثیری در اعراب کرد که یکی از نهرهای حفر شده در بصره را در قرن هشتم میلادی (برابر قرن دوم هجری) به نام مرغاب خواندند. از تناقض آشکار مطلب فوق با اظهارنظر پیشین بارتولد که ـ منکر تمدن ساسانی در آن سامان بود ـ بگذریم، باید گفت بلاذری در مورد فتح مرو و مرغاب بر دست مسلمانان، دلیلی برای تأثیر آنچنانی شبکه آبیاری مرغاب خراسان در اعراب ارائه نداده است، بلکه بلاذری ضمن شرح مبسوطی از چگونگی احداث شهر بصره به فرمان عمربن خطاب از جمله به وصف احداث نهرهایی از دجله در پیرامون شهر جدید در نیمة نخستین قرن اول هجری (نه در قرن دوم که بارتولد گفته) پرداخته، و به چگونگی نامگذاری این نهرها و از جمله نام پارسی برخی از آنها اشاره کرده است.
بلاذری حتی معانی یا مفاهیم کلمات پارسی نام این نهرها را ـ که در بین مسلمانان ناحیة بصره رایج بوده ـ شرح داده است. او در مورد احداث نهر مرغاب در بصره (مانند چند نهر دیگر) شرحی نقل کرده و بانی آن را معرفی کرده است: بشیربن عبدالله بن ابیبکره، مرغاب را حفر کرده ونام آن را از مرغاب به مرو گرفت. نباید از خاطر دور داشت که در تاریخ مورد گفتگو (قرن اول بعد از هجرت)، هنوز نیم قرن از سقوط تیسفون (بعدها موضع بغداد که خود نام پارسی داشت در کنار تیسفون مرکزیت خلافت پیدا کرد) پایتخت ساسانی بر دست مسلمانان نگذشته بود؛ و در ضمن شهر جدیدالاحداث بصره در کنار شبکه آبیاری عظیم خوزستان موضع گرفت.
بنابراین گفتة بلاذری دقیقاً بدان معنی است که فرهنگ و مدنیت ایرانی در نیمة نخست قرن اول هجری تداوم و تأثیر داشته و زبان پارسی هنوز در ناحیة بصره و بین مسلمانان آن نواحی رایج بوده است. به همین دلایل، بشیر نهر احداثی خود را در کنار دجله مرغاب نامیده است. نامی که مصداق واقعی آن در مرو خراسان بود، و بشیر هم با آگاهی و علاقه به مفاهیم کلمة مرکب مَرغاب (مَرغ + آب) پارسی، و نیز با توجه به مصداق واقعی آن عالماً و عامداً نهر خویش را مَرغاب نامید. درواقع بشیر به پیروی از سنتهای پیشین (اخذ نام مواضع از رستنیها و پدیدههای فلاحتی و آبیاری که قبلاً اشاره شد) نام مَرغاب خراسان، در بصره برایش تداعی شده و نامگذاری را تکرار کرده است، همانطور که در چند موضع دیگر ایرانی بعداً نامگذاری مرغاب تکرار شده است، وگرنه اعراب غالباً به مَرغاب خراسان «مروالرود» میگفتهاند. بلاذری انتخاب این نام را از جانب تنها بشیر تأکید میکند و نه اعراب، آن طور که بارتولد تحلیل و نتیجهگیری کرده است. بلاذری به چگونگی اخذ نام پارسی نهرهای جدیدالاحداث دیگری در بصره اشاره کرده است. مثلاً او میگوید: «نهر اساوره» … برخی میگویند اسواران (: جمع سوار) آن را حفر کردهاند، یا در مورد نهری که عمرو حفر کرده مینویسد: در کرانة آن قصری بود با درهای متعدد، از این رو آن را «هزاردَر» خواندند. مثال دیگر، بلاذری وقتی علت وجه تسمیة پارسی نهر جدیدالاحداث «ماسوران» در بصره را شرح میدهد میگوید: در حوالی آن نهر مردی بود سخت فتنهانگیز و «نهر ماسوران» به او منسوب شد زیرا «ماسور» به پارسی بزهکار و شرور است. بر این اساس نه تنها نام باستانی مَرغاب خراسان مصداقی واقعی از فرهنگ و مدنیت ایرانی در شبکه آبیاری عظیم عصر ساسانی دارد، بلکه در استمرارش با جلوهای نو در بصرة اسلامی تداعی پیدا کرده است. و این اعراب نبودند که تحت تأثیر آنچنانی شبکه آبیاری مَرغاب مَرو ـ آنطور که بارتولد میگوید ـ قرار گرفتند، بلکه مسلمانان ایرانی، آشنا و داخل در این فرهنگ بودند که سنتهای پسندیده آن را استمرار بخشیده و نامهای پارسی را زنده نگاه داشتند. و اینها، ارتباطی با فرهنگ ترکستان و آبیاری در ترکستان ندارد.
بارتولد، در تألیف آبیاری در ترکستان، از متون کهن تاریخی، و تاریخ شهرها، از جمله «تاریخ بخارا»، «تاریخ هرات»، «قندیه» و «سمریه» نام برده و یادآور شده است: «خلاء تألیفات جغرافیایی را کتب تاریخ جبران نمی کند. انتظار میرفت… مطالب راجع به وضع آبیاری را در تألیفات تاریخی که دربارة فلان یا بهمان شهر نوشته شده بیابیم. ولی فقط در تاریخ بخارا ]تألیف[ نرشخی، که در قرن دهم (م. ر چهارم ه) تألیف شده و کسان مختلف در آن دست برده به زمان چنگیزخانش رساندهاند. تا حدی این انتظارها را برآورده میکند. تألیف معین الدین اسفزاری در تاریخ هرات (قرن ۱۵ م. ر ۹ ه . ق.) تا اندازهای برای ما جالب است، زیرا که مؤلف مزبور مطالب چندی دربارة نقاط و اماکن ماورای دریای خزر نقل میکند». گفتة بارتولد صحت ندارد. زیرا اسفزاری، در کتاب خود روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، مطلبی در باب موضوع مورد تحقیق و تألیف بارتولد (آبیاری ترکستان)، دربارة نقاط و اماکن ماورای دریای خزر ندارد. اسفزاری در کتاب خود از جمله شهرهای خراسان را وصف کرده یا مطالبی در مورد گرگان و طبرستان نوشته است. مگر اینکه فرض کنیم که بارتولد (که در مسکو مستقر بوده) نواحی گرگان و طبرستان را ماورای دریای خزر نامیده و کتاب آبیاری در ترکستان را برای اروپاییان (مثلاً کسانی که در لندن به سر میبرند) نوشته است، و آنان در مواضع اروپایی زندگی خود به سرزمینهای شرق دریای خزر، یعنی خراسان و ماوراءالنهر، اصطلاح «ماورای دریای خزر» بگویند. در هر صورت نقض غرض اصلی اسفزاری مورخ و جغرافیانگار است. اگر اسفزاری خود زنده بود و مطلب بارتولد را میشنید نه تنها منکر آن بود بلکه مفاهیم و اصطلاحاتی که بارتولد برای ماوراءالنهر و خراسان به کار برده درک نمیکرد.
نگارنده اطمینان دارد که بارتولد عالمی منطقی و باانصاف بوده است، اگر زنده بود با صداقت اشتباهات (احتمالاً تحمیلی حکومتی) خویش را شرح میکرد و اصطلاحات ساختگی استعمارگران روس و انگلیس را از نوشتههای خویش به دور میافکند، و نامهای واقعی و اصیل ماوراءالنهر و خراسان را که برای مردمان آن نواحی شناخته شده است، به کار میبرد.
۲٫ کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول
پطروشفسکی (ایلیاپاولویچ، ۱۸۹۸-۱۹۷۷م)، آثاری چون اسلام در ایران، سربداران و نیز کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول (عنوان مزبور) دارد. پطروشفسکی، نویسندة روس، در تألیف پژوهشی اخیر خود، اصطلاح «آسیای میانه» را برای سرزمینهای مورد بحث (ماوراءالنهر و خراسان قدیم) به کار برده است. همچنین عرصة ایرانِ مورد پژوهش وی در عهد مغول، در گسترة مرزهای سیاسی کنونی محدود شده است. در حالی که عرصة ایران در عهد فرمانروایی مغولان بسیار پهناورتر از سرزمین محدودة مرزهای سیاسی امروز بوده است. البته پطروشفسکی، به نحوی، چون بارتولد، ناچار بوده است رعایت منویات و هدفهای حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی را رعایت کند، و آن بخشهای پهناوری از ایران عصر قاجار را که به تصرف روسیة تزاری درآمده بود، با همان عناوین جمهوریها (جماهیر) نام ببرد. به همین دلیل وی، «ایران عهد مغول» را در محدودة مرزهای سیاسی امروز کشور تحت تتبع و تحقیق قرار داده است.
پطروشفسکی، گاهی در این کتاب خود گرفتار اشتباهاتی شده است. از باب نمونه، وی، ذیل عنوان «آسیاها» از قول حمدالله مستوفی قزوین در قرن چهاردهم م ]دقیقاً سال ۱۳۳۹ م ر ۷۴۰ ه[ مطالبی نقل کرده از آن جمله است: «حمدالله مستوفی گاه و بیگاه از آسیابهایی که به آب میگردد… یاد میکند، بر یکی از رودخانههای نیشابور در طول دو فرسنگ (۱۳ تا ۱۴ کیلومتر) چهل آسیاب دایر بوده، و به گفتة وی (حمدالله مستوفی) در ماه دلو (بهمنماه) جریان رود به حدی سریع بود که: … یک خروار گندم در دلو آسیا میکنند ـ به مقدار سرد و جوال دوختن ـ آن یک خروار آرد شده میباشد، چنان که درازگوش در دنبالة هم میرسد.» اما مطلبی که حمدالله مستوفی نوشته (و بخشی از آن را پطروشفسکی بدرستی نقل کرده) از این قرار است:
نیشابوراز اقلیم چهار است و اکنون امالبلاد خراسان آب از کوهی میآید که در شمال شرقی نیشابور است. و آن کوه به غایت بلند است. و از کوه تا نیشابور دو فرسنگ بیش نیست. و در این دو فرسنگ بر این رودخانه چهل آسیا ساختهاند، و آب چنان تیز آید که یک خروار گندم در «دَلوِ آسیا» میکنند ـ به مقدار سرد و جوال دوختن ـ آن یک خروار گندم آرد شده است، چنان که درازگوش در دنبالة هم میرسد.
معلوم است که پطروشفسکی، در مورد معنی لغت عربی «دَلو» گرفتار اشتباه شده است. زیرا لغت «دَلو» که دو معنی «برج ۱۱: ماه بهمن» و «دُول: سطل» دارد، وی معنی اولی را در کلمة مرکب «دَلو آسیا» درست پنداشته است. فرهنگ فارسینویسان، از جمله صاحب برهان قاطع، برای واژة «دُول» از جمله «دَلو آبکشی» و «برج دَلو (بهن)» و «دُول آسیا» معنی کرده: « و آن ظرفی باشد مربع و مخروطی شکل، که آن را از چوب سازند و در مرکز مخروطی آن سوراخی کنند و محاذی سوراخ سنگ آسیا نصب نمایند و پر از غله سازند». واژة فارسی «دُول» به معنی «سطل، دَلو» در اکثر نواحی خراسان از جمله تربت حیدریه، جام، نیشابور و سبزوار تداول دارد. همچنین واژة فارسی «دُول» و «دول آسیا» با همان معنی در نواحی مزبور، و نیز افغانستان، و تاجیکستان مصطلح است. نویسندة روس گرفتار عدم درک دلو آسیا شده و سرگشتگی او از آسیایی در میانه رود جیحون است که در ذهن پرورش داده و آن را آسیای میانه توجیه میکند.
منابع و پانوشت ها در روزنامه موجود است.
بازدیدها: 14