دست خالی و دل مهربان؛ یادداشتی در تجلیل از استاد محمد حسن زاده به بهانهی پایان دورهی ریاستش در ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی تربت حیدریه؛ (از همشهری وشاعر عزیزمان بهمن صباغ زاده)
بارها در جمعهای دوستانه به دوستان هنرمندم گفتهام که از زمان ریاست آقای حسن زاده در فرهنگ و ارشاد تربت حیدریه، من دل و دماغِ کار کردن پیدا کردم. یعنی حوصله کردم که شب شعر و کارگاه شعر و … برگزار کنم. قبلا انگیزهاش را داشتم ولی معمولا در اولین قدمها قید کار را میزدم و رهایش میکردم. شاید این به ذهنتان برسد که لابد قبلیها همکاری لازم را نداشتند اما اینطور نیست. توضیحش سخت است فقط سعی میکنم با یک مثال موضوع را تا حدی روشن کنم. چند سال پیش برای یک کار اداری به یکی از ادارههای تربت حیدریه رفته بودم. زمانی که منتظر بودم تا نوبتم شود به برخورد کارمندی که کار من زیر دستش بود با دیگر مراجعین دقت میکردم. توضیح رفتار کارمند طول میکشد ولی وقتی نوبتم شد دیگر مطمئن بودم که نمیخواهم با او همکلام شوم. بلند شدم، برگههایم را گرفتم و رفتم. نیمهکاره رها کردن کار برایم گران تمام میشد اما ادامه دادنش را هم خوش نداشتم. به طور کلی کار کردن با هنرمندها سخت است. رئیس ادارهی فرهنگ و ارشاد هر چه سیاستمدارتر و کاربلدتر باشد، اتفاقا ناکامتر خواهد بود. این ادارهای است که کارش با مهربانی و رفاقت با هنرمندان پیش میرود...