دسته: شعر و شاعری

0

بداهه‌ای در تسلای همشهری عزیزمان رضارفیع: داغ برادر از (سیدحبیب نبوی)

  داغ برادر می‌‌زند بر سینه خنجر فریاد از داغ جگرسوز برادر آتش زند این داغ مغز استخوان را بر جان نشاند از جفا این سوگ نشتر بر محتشم زد این جفا از کین شبیخون افروخت در جانش فسون شام محشر خاکش ز بیداد و تحسر داد بر باد دست دریغش زد از این بیداد بر سر حرف وفا را برد از یاد این مصیبت حرف جفا را کرد افزون ثبت دفتر هان ای برادر، جز رضا در این فغان چیست بر آزمون چرخ، معذوری مصوّر ای باد صبح پرشگون، بگذر بر آن خاک بوی برادر زان گلستان بر من آور مهر پدر، خاک دژم در سینه دارد بر دل فشرده است این فسونگر،جان مادر اشک برادر، خاک او را کرده چون جوی افسوس خواهر رُسته بر خاکش چو عبهر مقدور جز تمکین در این ماتم چه باشد بر حکم تقدیر و قضا افزون مقدّر بشنید گوش از باد مغرب مویه ناگاه جان حبیب از این مصیبت شد مکدر بادا سرت ای یار غایب زازمون دور نامت رفیع و دولتت بر آسمان بر بازدیدها: ۵۱

0

(کاروان )اثری از همشهریان عزیزهنرمندمان خانمها مژگان و مرجان خوش‌اندام تنظیم: مژگان خوش‌اندام پیانو: ایمان رحمانی( میکس مسترینگ:استودیو آوای پردیس مشهد)

بازدیدها: ۱۸۸

0

خلوت انس برای آن سفرکرده رفیع( مهندس محمد جواد رفیع ) ازدکترعباس کی منش عضو هیآت علمی دانشگاه تهران

      «مهندس محمدجواد رفیع»  که از جان و دل بود حق را مطیع شهیدی که در محضر کردگار همی بود ذکرش کلام بدیع شهیدی که با لطف دادار یافت ز فیض شهادت مقامی منیع امید آن که در صبح روز جزا شود در برِ دوست، ما را شفیع بود فخر ما را پسندند اگر همین چامه را از شریف و وضیع بود ذکر«مشکان»همه روز و شب: مهندس محمد جواد رفیع   بازدیدها: ۴۳

0

کيوان ساکت در سالمرگ ايرج بسطامي از او و ويژگي‌هاي موسيقايي‌اش مي‌گويد آواي جانسوزي که وقت خاموشي‌اش نبود

صدف فاطمی: اول: بعد از اينکه ساز و آواز ابوعطا را با اين شعر حافظ: «حاليا مصلحت وقت در آن مي‌بينم / که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم» که ساز و آواز زيبايي شد براي آلبوم «فَسانه» ضبط کرديم، با هم به منزل من در خيابان گيشا رفتيم. حوالي ساعت‌ یک يا دوی نصف‌شب بود؛ همه وجود هر دوي ما پر شده بود از آن ساز و آواز زيبا که شايد به جرأت در زمره يکي از بهترين ‌ساز و آوازهاي ابوعطا بود که تا آن زمان اجرا شده بود. ديدم خوابم نمي‌بَرد، آهسته بلند شدم که بروم کوه و قدمي بزنم. ايرج با آن لهجه کرماني شيرينش پرسيد: کجا مي‌روي؟ گفتم: کوه. گفت: من هم مي‌آيم و رفتيم. در کوه، يک‌دفعه ايرج شروع کرد به خواندن همان آواز ابوعطا. مهتاب بود و ظاهرا خلوت؛ همان‌طور که ايرج مي‌خواند، پُشت سرم را نگاه کردم و ديدم جمعيتي حدود ۴۰ يا ۵۰ نفر پُشت سرمان راه افتاده‌اند و در سکوت به صداي ايرج گوش مي‌دهند.  دوم: ضبط آلبوم «افق مهر» (استاد فقيد، پرويز مشکاتيان) اندکي پس از فوت برادر ايرج بود؛ نصرت‌الله بسطامي. يادم است وقتي با هم ساز و آواز «بيداد» را براي آن البوم، ضبط مي‌کرديم، ايرج مي‌گريست...

0

آینده خانه «سیمین و جلال» چه می‌شود؟معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران می‌گوید: شرکت توسعه فضاهای فرهنگی تهران برخلاف قول و قرارهایی که دو سال پیش و در زمان خرید خانه «سیمین و جلال» برای دعوت از میراث‌فرهنگی در روند مرمت این خانه‌ی تاریخی داده بود، بدقولی کرده است.

  به گزارش ایسنا، اوایل فروردین ۹۳ بود که ویکتوریا دانشور – خواهر سیمین دانشور – ، خانه‌ی خواهرش را به شهرداری فروخت تا بنابر اعلام، به «خانه‌ی ادبیات» تبدیل شود و در نخستین اقدام نیز این خانه توسط شهرداری تخلیه شد و همه‌ی اشیاء و وسایل سیمین و جلال در یکی از اتاق‌های معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه‌ی یک تهران جا خوش کردند، تا در کمترین زمان ممکن به خانه‌ی خود برگردانده شوند، حتی کارشناسان این شرکت اعلام کردند با انجام مستندنگاری کامل در این خانه، پس از پایان کار وسایل به طور کامل در جای قبلی قرار داده می‌شوند.     این در حالی است که با گذشت بیش از دو سال، نه تنها هنوز آثار به جای خود بازنگشته‌اند، که به نظر می‌رسد مرمت‌ها در این خانه‌ی تاریخی آنطور که باید براساس اصول و ضوابط میراث فرهنگی جلو نمی‌رود و از سوی دیگر، کار در این خانه تاریخی باعث کشف سازه‌ی جدید «آب‌انبار» در زیر آشپزخانه شده است، اما در این شرایط نیز میراث فرهنگی از این سازه‌ی به دست آمده هیچ اطلاعی نداشت.   کشف آب‌انبار در حیاط خانه سیمین و جلال مرمت‌ها در خانه سیمین و جلال بدون نظارت میراث‌فرهنگی است سپیده سیروس‌نیا، معاون میراث فرهنگی اداره...

0

پس از بیست وپنج سال کتاب شعر سمندرخان سروده همشهری عزیزمان اقای علی اکبر عباسی فهندری به بازار امد

پس از بیست وپنج سال کتاب شعر سمندرخان چاپ وبه بازار آمدعلی اکبر عباسی فهندری  مرکز پخش تربت حیدریه کاشانی ۷( کوچه زرانگیز ) پلاک ۵ تلفن ۵۲۲۲۹۹۷۷ ۰۹۱۵ ۳۳۲ ۳۹۷۱ مشهد خ راهنمایی ۲۶- خ شهید یزادنیان پلاک ۱۴     بازدیدها: ۸۳

0

یادی از استاد بزرگ حکمت و معرفت ،مرحوم آیت الله محمد رضا ربانی خراسانی حکیم ربّانی، فیلسوف و عارفِ بی‌اعتنا به تثلیثِ ثروت و قدرت و شهرت (از جلال رفیع)

                    سال ۱۳۹۵ شمسی، دورة فقدان و هجرانِ حکیم و فیلسوف و عارف ارجمند، شادروان آیت‌الله محمدرضا ربّانی، وارد پانزدهمین سال خود شده است. چنانکه سالگرد تولّد ایشان (۱۲۹۵ شمسی) نیز، به قُرب قرن (صد سال) رسیده است. مرحوم آیت‌الله محمدرضا ربّانی، یکی از نوادر روزگار بود. ایشان در همان نخستین سال‌های نوجوانی و جوانی، علاوه بر تحصیل علوم معهود حوزوی و طیّ مدارجِ درس خارج در عرصه‌های فقه و اصول و منطق و ادبیات نزد فقها و علمای برجستة معاصر، نسبت به فراگیری معارف فلسفی و عرفانی و تحصیلات عالیه در حوزة حکمت و عرفان اشتیاق پیدا کرد. مشارالیه در محضر علمی و آموزشیِ نامداران بزرگی از قبیل میرزا مهدی آشتیانی، محیی‌الدّین الهی قمشه‌ای، سیّد کاظم عصّار، میرزا محمدعلی مدرس تبریزی، سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، خاضعانه و مشتاقانه و حقیقتاً با تمام وجود به شاگردی و علم‌آموزی نشست، و تا آنجا پیش رفت که خود با تصدیق و تأیید همان بزرگان به مقام استادی رسید و کرسی اعلای تدریس در حوزه حکمت و عرفان را به دست آورد. او فقط بیست سال از عمر تحصیلی خود را به فراگیری درس خارج فقه و اصول و فلسفه و حکمت متعالیه(کتاب اسفار) از مکتب...

0

السّلام علیک یا اباعبدالله قافله‌ سالار عشق از همشهری عزیز ( سیدعلی نجفی)

    در نگاه بی‌گناه اشتران می‌توانی دید فریاد و فغان کز مدینه موطن آل‌عبا بسته محمل کاروان کربلا فارغ از انگیزه‌های آب و گل می‌توانی دید با چشمان دل کز زمین تا پهنة هفت آسمان ایستاده صف به صف پیغمبران انبیا و اولیا و اوصیا در میان بگرفته چون گل مصطفی جملگی بر آستان بی‌نیاز غنچه‌های لب به خواهش کرده باز ای خداوند شگفتی آفرین خالق گردون و افلاک و زمین دلبر ما را ز دشمن وارهان امن هستی اوست، دارش در امان کاروان عشق را همره تویی از دل پر درد ما آگه تویی دشت‌ها را می‌نوردد ساربان اشک می‌جوشد ز چشم اشتران هُد‌هُد دنیا نورد تاج سر بر حجاز و مکّه می‌آرد خبر نوگل گل‌های عالم در ره است بهترین اولاد آدم در ره است کعبة دل‌های عاشق می‌رسد کاروانی از شقایق می‌رسد ای مسلمانان ز غفلت وارهید کاروان عشق را مأوا دهید *** مکّه را گویی هوایی دیگر است میزبان مردم بازیگر است اشقیا جمعند و فتنه در میان تیر کینه، دلبر ما را نشان اشتران بر خاک مکّه بی‌قرار سینه بگذارند و محمل، کوله‌بار وارث حیدر حسین بن‌ علی نور حق در کعبه از او منجلی در طواف از فتنه آگه می‌شود خارج از گردونه ناگه...

0

با سه شاعر ایران فریاد میهن دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

          به رودکی شاعر! سرود دیگری زان چنگ بگشای آغاز کن، آغاز راهی بی‌کرانه در پرده‌ای دیگر نوای دیگری زن پرواز کن از روی دیوار زمانه آیا نوایی مانده در چنگ تو، شاعر! کاین بندهای زنگ‌خورد قرنها را از پای این اشباح سرگردان گشاید؟ چنگی برآر و پاره کن طبل قرون را مگذار کاین‌سان هوید و بیهوده هاید۱ تا دختران رعد را بینی هماواز زین ابر عابر آذرخشی را بگیران آتش فکن در هستی این جمع جادو: رجّاله‌ها و جیره‌خواران و اجیران بنواز راه دیگری در پرده‌ای نو تا مردگان قرنها را زنده سازی وین کاروان رو به تقویم قرون را با نغمة خود رهرو آینده‌ سازی تا چشم بیند بندگی و بند بیند شاعر تو بشنو! دشمن این بندگی باش! نبض حیات اینجا فرومانده‌ست از کار در پرده‌ای نو، رهگشای زندگی باش! آوارة یمگان بیداری ملولش رار در قهوه‌خانه‌هایر پر دود بندری دور راز سرزمین قومیر بیگانه با خدا ر تقسیم می‌کندر و خواب‌های دایره‌وارش رار در کوچه‌های کودکی صبح. هر روز صبح و عصرر بر بوی بازگشتر چشمش به روی صفحه پراکنده می‌شودر در روزنامه هم خبری نیستر گویا زمان ز جنبش باز ایستاده است. آنجا شکنج زندانر شاید اعدامر وینجا بلای کژدم غربتر پیری...