خوانش شعر «طلای سرخ» سروده شاعر همشهری آقای غلامرضا اعتقادی با گویش محلی در هنگام برداشت گل زعفران برگرفته از کتاب «تربت پاک» ( تصویری)
((توضیح کوتاه ))
در هفته گذشته آقای غلامرضا اعتقادی شاعر عزیزمان شعر زیبای آقای علی اکبر عباسی را در محل مزارع زعفران قرائت نمودند چون شعر مربوط به خود ایشان نبود ( به لحاظ رعایت حقوق اجتماعی شاعران همشهری ) آن پست حذف گردید و بجای آن شعر خود آقای عباسی در سایت قرار گرفت ضمنا بمنظور قدر شناسی از کلیه شاعران همشهری که جایگاه ویژه نزد تربتیهای دارند برآن شدم که شعر طلای سرخ آقای غلامرضا اعتقادی را که از کتاب تربت پاک انتخاب شده و توسط همشهری گرانقدر مان آقای بهمن صباغ زاده ارسال گردیده است در اینجا به اشتراک بگذارم لازم به یاد آوریست آقای اعتقادی انسان مهربان ، صمیمی و همچنین مولد محصولات کشاورزی بوده و در انجمن قطب هم فعالیتهای خوبی دارند با آرزوی توفیقات همشهریان عزیزم در همه عرصه های اجتماعی ، فرهنگی ، هنری ، ادبی و اقتصادی
(ارادتمند همه همشهریان تربت حیدریه کاظم خطیبی )
شاعر همشهری؛ غلامرضا اعتقادی (۱۳۲۸)
غلامرضا اعتقادی را در تربت به نام «شیخ اعتقادی» میشناسند. هر کس که چند جلسهای در نماز جمعه شرکت کرده باشد حتما او را میبیند و شعرهایش را میشنود. اعتقادی که به رسم خراسانیها دستار میبندد معمولا در مراسم مختلف شعری که در تربت و شهرستانهای اطراف تشکیل میشود حضور مییابد و با توجه به مناسبتهای غالبا مذهبی اشعاری را میسراید و برای مردم میخواند.
او جزو شاعرانی است که تحصیلات چندانی ندارد و مانند غالب مردم خراسان مایهای برای شعر گفتن دارد و وزن را درک میکند. بد نیست اضافه کنم که ما در خراسان نوعی شعر داریم بیشتر به وزن دوبیتی و ندرتا رباعی که «فریاد» خوانده میشود. در خراسان و مخصوصا در بین قدیمیها به ندرت میتوانید کسی را پیدا کنید که توانایی سرودن فریاد را نداشته باشد. غلامرضا اعتقادی هم همین مایهی شعر را تقویت کرده است و امروزه میتواند شعرهایی ساده را غالبا بدون اشکال یا لااقل کماشکال بسراید.
غلامرضا اعتقادی در سال ۱۳۲۸ در روستای «قلعه نو» واقع در بخش مرکزی تربت به دنیا آمد پدرش که غلامحسین اعتقادی نام داشت کشاورزی میکرد. در آنزمان در روستای قلعه نو مدارس جدیده هنوز تشکیل نشده بود و غلامرضا اعتقادی برای تحصیل از هفت سالگی راهی روستای بوریآباد شد. روستای بوریآباد که نزدیکترین دبستان را داشت در فاصلهی سه کیلومتری قلعه نو قرار دارد که در آن زمان معمولا دانشآموزان چنین مسافتهایی را پیاده طی میکردند. سال ۱۳۳۵ اعتقادی هفت ساله همزمان با ثبت نام در دبستان احمدی بوریآباد تحصیل در مکتبخانه را هم شروع میکند. در آن سالها یکی از اهالی روستای بوریآباد به نام «شیخ غلامحسین رجبیان» که مکتبدار و ملا بوده ساعتی را هم به ادارهی کلاسی در قلعه نو اختصاص میدهد. ملا غلامحسین رجبیان زحمت رفت و آمد به روستاهای همجوار را بر خود هموار میکرد تا فرزندان روستاییان از تحصیل قرآن و علوم قدیمه باز نمانند. به این طریق کودکان قلعه نو عصرها در مکتبخانهی این مرد بزرگوار در روستای زادگاهشان تحصیل میکردهاند. اعتقادی روخوانی قرآن را در مکتبخانه فرا میگیرد و تا کلاس ششم ابتدایی نیز در دبستان احمدی روستای بوریآباد تحصیل میکند. بعد از اخذ گواهینامهی ششم ابتدایی به رسم غالب کودکان آن دوره از تحصیل منع میشود و مشغول به کارهای معمول روستا میشود.
وی در ۱۴ سالگی یعنی در سال ۱۳۴۲ به تربت حیدریه میآید و در یک نانوایی مشغول به کار میشود اما از آن جا که به علوم دینی احساس علاقه میکرد وقتی را هم به خدمت برخی روحانیون اختصاص داد و سعی میکرد در معیت علما کمکم مطالب دینی را فرا بگیرد. این مجالست و موانست با روحانیون اعتقادی را کمکم به منبر رفتن و پیشنماز شدن سوق میدهد.
سال ۱۳۴۵ در سن ۱۷ سالگی ازدواج میکند و رسما ساکن تربت میشود. وی همچنین در روستای زادگاهش به کشاورزی میپردازند و در روستاهای اطراف تربت منبر میرود و گاه به عنوان پیشنماز فعالیت میکند.
وی میگوید که از جوانی طبع شعر را در خود حس کرده بود و سعی میکرد اشعاری در مدح ائمه بسراید و بر منبر بخواند. سال ۱۳۵۴ اعتقادی روحانی روستای مرغزار میشود و با یکی از ساکنان روستای مرغزار به نام آقای کربلایی رجبعلی رجبی که دستی در شعر دارد آشنا میشود. بعد از آن از طریق کربلایی رجبعلی رجبی با یکی شاعری ساکن روستای صفیآباد به نام حاج حبیب الله جهانشیری آشنا میشود که ایشان وی را به شعر و شاعری تشویق میکند. همچنین سالها بعد خدمت یکی از شاعران دولتآباد به نام آقای علی اکبر خوشدل که خواهرزادهی شاعر معروف همشهری ذبیح الله صاحبکار است میرسد و او نیز در ادامهی این راه بر وی تاثیر میگذارد.
بعد از سالها با انجمن شعر تربت و استاد احمد نجف زاده و سید علی اکبر بهشتی و سید علی اکبر ضیایی که هر سه از شاعران خوشنام تربت هستند آشنا میشود و سعی میکند با راهنماییهای ایشان عروض و قافیه و دیگر فنون شعری را فرا بگیرد. این آشنایی منجر به شرکت در جلسات شعر تربت میشود و شعر اعتقادی وارد مرحلهی جدیدی میشود که او با آموزشهایی که از اساتید جلسه دریافت میکند کماشکالتر و روانتر شعر میسراید.
اعتقادی که از شاعران به پروین اعتصامی، حافظ و سعدی علاقه دارد و در تعریف شعر میگوید: «شعر باید همهفهم و برای عموم مردم باشد و با هدف نزدیکی به خدا و ائمهی اطهار سروده شود». وی تقریبا در تمامی جشنوارههایی که تشکیل میشود شرکت میکند و در این جشنوارهها مقامهایی را نیز کسب کرده است.
وی در سال ۱۳۹۲ مجموعهی اشعارش را با عنوان «مناقب» در انتشارات رشید در تربت حیدریه چاپ کرد. کتاب مناقب حاصل شعرهای سرودهشده توسط غلامرضا اعتقادی در ده سال اخیر است. این شعرها در مناسبتهای مختلف از جمله اعیاد، تولد پیغمبر و ائمه، وفات معصومین، مناسبتهای تاریخی مانند پیروزی انقلاب و …، و شعرهایی که به افراد حقیقی و حقوقی تقدیم شده است سروده شده است. اخیرا هم ایشان مجموعهی جدیدی از اشعار خود را به دست چاپ سپردهاند که انشاالله به زودی وارد بازار نشر خواهد شد. اعتقادی میگوید در پایان دوست دارم از استاد احمد نجف زاده، آقای محمد جهانشیری، آقای علی اکبر عباسی و آقای بهمن صباغ زاده که در این راه از کمکهای دوستانهی ایشان بهره بردهام تشکر کنم.
در ذیل نمونههایی از شعر اعتقادی را میخوانید:
برای استاد فلسفه جناب سید کاظم بهشتی:
بهشتی عارفی آگاه و دانا
تو هستی گوهری از عمق دریا
به قلب اهل معنا گشته جایت
کجا داند کسی قدر و بهایت
تویی استاد خوب و باصفایی
خدا حفظت کند از هر بلایی
نصیب تو نمایَد نعمت و ناز
میان دوستان باشی سرافراز
بهشتی هستی و اهل بهشتی
ز اولاد علی، نیکوسرشتی
اگر در وصفت اشعاری سرایم
دوصد دفتر بباید از برایم
بُوَد دیدارت از هر چیز خوشتر
سخنهای تو شیرینتر ز شکر
به جمع شاعران پیر و مرادی
مُرید تو شده این اعتقادی
***
برای آیت الله مدرس:
میدرخشد در دیار کاشمر همچون نگین
مرقد پاک مدرس، افتخار علم و دین
گوهری نورانی از دریای علم مصطفی
گشته پنهان زیر خاک از خدعهی اهل جفا
آنکه در اوج شهادت حرف حق را پاس داشت
گرچه روحی عالی و سرشار از احساس داشت
در بیان وصف او فرمایشی از رهبر است
کو زبانش همچو تیغ ِ ذوالفقار حیدر است
آنکه با خونش نوشته یادگاری بهر ما
هیچگاه از هم مدان دین و سیاست را جدا
تاب او هرگز نمیآورد بر امری چنین
ظالمی حاکم بود بر سرزمین مسلمین
تا شود رفع خطر از گفتههای آن دلیر
کرد تبعیدش رژیم پهلوی سوی کویر
شد شهید و گشت مدفون سید اهل نظر
افتخار جاودانی در دیار کاشمر
رهبر فرزانهی ما پیرو آن سرور است
گر که ایران از وجودش بر همه دنیا سر است
اعتقادی، از حقیقت لب فروبستن خطاست
حرف حق در هر زبانی همچو گوهر پربهاست
***
شعری عاشورایی برای حضرت رقیه:
بلبل باغ حسین جانم به قربانت رقیه
سوخت از هجر پدر در شام غم جانت، رقیه
چشم بر در ماندی و بابا نیامد شاد گردی
جان فدای آن نگاه و اشک چشمانت، رقیه
کی فراموشم شود آن شب که دیدی خواب بابا؟
چون شدی بیدار، افزون گشت غمهایت رقیه
از جهان بیزار گشتی چون که بابایت نیامد
یاد میآرم در آن دَم چشم گریانت رقیه
من نمیدانم ز شادی جان سپردی یا ز هجران
تا که دیدی تو در آن دم راس بابایت رقیه
میشوم محزون و غمگین چون که یاد آرم ز زینب
تا که دید آزردگی در جسم بیجانت رقیه
پیکر پاکت که بودی رشک حوران بهشتی
شد کبود از ظلم و هم بیداد عدوانت رقیه
هر زمان یاد تو آرم گریم از هجرانت، ای گل
که چرا خاموش شد آن آه و افغانت؟ رقیه
کُن سخن کوتاه دیگر اعتقادی زین مصیبت
سوی جنّت رفتی و آرام شد جانت رقیه
***
در موضوع هفتهی بسیج:
هرچه گویم کم بوَد از وصفِ ایمان بسیج
ای خوشا بر همّت ناب دلیران بسیج
عالمی مبهوت و مات از رزم ِ آن نامآوران
دشمنان اندر هراس از نام شیران بیسج
کاخ استبداد ویران گردد از تکبیرشان
پشت امریکا بلرزد از شجاعان بسیج
گر تو میخواهی بدانی جایگاه عاشقان
رو ببین در جبههها مقداد و سلمان بسیج
نیمهشبها همچو مرغ شب به خواندن تا سحر
میبَرَد دل را ز کف آوای قرآن بسیج
نزد ملت روسپیدند این عزیزان تا ابد
در بهشت جاودان شادند مردان بسیج
جملگی غسل شهادت کرده در راه خدا
تا بماند جاودان نام شهیدان بسیج
عشق حق را در حقیقت خود لیاقت لازم است
ره ندارد هر کسی در عهد و پیمان بسیج
تا نگردی تا عاشق ِ عشق ِ لقای ِ دوست، کی
میشود این گلخنت همچون گلستان بسیج؟
رهبر ما بوسه زد بر دست و بر بازویشان
زین سبب بر کف بود دائم سر و جان بسیج
گفته اندر جمعشان بنیانگذار انقلاب
کاش میبودم شبی همراه و مهمان بسیج
در رهِ فرمان ِ آقا جان به کف آمادهاند
پیروان رهبرند این شیرمردان بسیج
ثبت شد بر دفتر تاریخ عالم تا ابد
نام نیک هر یک از کافرستیزان بسیج
هرچه گویم ای برادر کم بوَد در وصفشان
سخت باشد وصف بنمایم ز ایمان بسیج
اعتقادی شعر خود بهر ِ صله هرگز نگفت
چون سخی فرماندهی با دین و ایمان بسیج
***
برای آقای علیرضا شریعی:
الا ای شاعر نیکوی دانا
که دانایی و نیکو و توانا
تو را دیدم که اندر راه و رسمت
بلندآوازهای مانند عنقا
به راه حق شما اهل یقینی
روی اندر طریق و راه مولا
هرآنکس همچو تو اهل یقین است
خدا یارش بود در هر دو دنیا
بود نام تو منسوب شریعت
به نام تو شریعت گشته زیبا
چنانی در عمل در دیدهی من
که هستی در دلم بیمثل و همتا
خدا حفظت کند، ای دوست، دائم
خودش حفظت کند در هر دو دنیا
به پایان رفت عرض اعتقادی
نیم لایق کنم وصف شما را
***
در موضوع عاشورا:
ای حسین، ای سید و سالار ما
ای که هستی در دو عالم یار ما
ای شهید یکهتاز کربلا
ای تو همچون جد خود غمخوار ما
چون که باشی سید اهل جنان
میگشایی بس گره از کار ما
در دو عالم کشتی اهل نجات
بیم کی دارد دل افکار ما
ساقی بود بابت علی
کن دوا آخر دل بیمار ما
تو چراغ روشنی در راه دین
نور باشی بر شبان تار ما
ای که سر دادی تو هم در راه دوست
با شهامت ای گل بیخار ما
هر که را حب ولایت در دل است
شد غلامت ای شه و سردار ما
کن بر نظر بر شیعیامت ای حسین
چون که هستی سرور و سالار ما
اعتقادی چه خوشتر زان بود
گر که باشی روز محشر یار ما
***
به مناسبت فرارسیدن ماه محرم:
آمد کنون محرم و ماه عزا رسید
ماه عزای سید آل عبا رسید
فریاد یا حسین برآمد ز هر دلی
بس نالههای زار به عرش خدا رسید
زهرا بود غمین و علی غصهدار گشت
گویا هزار غم به دل مصطفی رسید
هر عاشقی که مُهر حسین است در دلش
از مِهر او به گوهر جانش بها رسید
او کشتی نجات و پیامش چراغ راه
دین زنده گشت گرچه به او بس جفا رسید
افسوس ِ هجرتش به دل کعبه ماند و رفت
آب حیات گر به لب کربلا رسید
جان را به کف نهاد و معشوق هدیه کرد
بیمار یار بود و به دردش دوا رسید
آخر ز آتشی که بر آن خیمهگه زدند
دودی به چشم جملهی آن اشقیا رسید
گر نوحهگر زبان و دل اعتقادی است
«زیرا عزای سید آل عبا رسید»
***
به مناسبت ایام حج:
هر که برگردد از آن خانه و از سعی و صفا
دست او گر که ببوسید صواب است و سزا
کاروان رفته در این راه هزاران سال است
کم بود آن که ره عشق نماید پیدا
این ره حق بود و مسلک عرفان، باید
گر توانی تو کنی واژهی آن را معنا
لایق دوست بود آنکه بود لایق حج
که شود عازم این وادی پُر خوف و رجا
نه به گنج و نه به مال و نه به مکنت باشد
تا نباشد کرم دوست نیابی آن را
ای بسا خلق همه ظاهر آن را بینند
رفته و لیک ندانسته ز حج قدر و بها
حاجیا، سعی تو مشکور و زیارت مقبول
مسجد پاک نبی و حرم امن خدا
در ره کعبه ثواب است عزیزان بسیار
این همه اجر یقین است بود بهر شما
عارف و عامی در این ره یکسان نروند
طی نمودی تو عزیزم رهِ پُر ارج و بها
اعتقادی ز خدا خواست به این ره برود
راه حقی که بود آرزوی شاه و گدا
***
به مناسبت عید غدیر خم:
بادا مبارک بر شما عید غدیر ای شیعیان
آمد بشارت از خدا بر و مؤمنین مؤمنان
نور امامت سر زده عید ولایت آمده
باشد مبارک بر شما از فرشیان و عرشیان
شد شادمان قلب همه از جن و انس و از ملک
گشته امام شیعیان آن خسرو کون و مکان
در وادی خم جلوهگر نور خداوندی شده
جبریل آمد بر زمین با آیهای از آسمان
کامل شده دین خدا آن روز با دست نبی
شد محففلی آراسته منبر جهاز اشتران
خلقی به دور مصطفی تبریکگویان جملگی
بر دوش پیغمبر علی از تهنیتها شادمان
آمد به پیغمبر ندا از سوی عرش کبریا
بلغ رسالت بر زبان پیغمبر آخرزمان
نقش امامت بسته شده مهر ولایت بر جبین
گرد علی زوار حج از هر دیار و هر مکان
گشته امام مومنین معصوم دوم در زمین
شد ثبت تاریخ بشر معنی عدل و هم امان
ای اعتقادی بس نما بربند لب از گفتگو
از وصف مولا الکن است ار عالمی گردد زبان
***
به مناسبت دفاع مقدس:
هفتهی جنگ و دفاع و کارزار
آفرین بر مردم دشمنشکار
جملگی حقجو و حقخواه و دلیر
جملگی مانندِ کوهی استوار
در زمانه تو نیابی این چنین
شیرمردانی دلیر و نامدار
زاهدان شب همه تا صبحگاه
جمله در راز و نیاز کردگار
آفرین بر رزم و بر ایمانشان
برده از دشمن همه صبر و قرار
بوسه بر بازویشان رهبر زده
بهرشان باشد همیشه افتخار
یادشان بادا گرامی تا ابد
در ره دین کرده جان خود نثار
کس نباشد در جهان همگامشان
نامشان مانده به دوران ماندگار
اعتقادی بوده اندر جبههها
دیده است اخلاص آنها بیشمار
***
به مناسبت تولد حضرت معصومه:
بُوَد شهر ِ قم پایگاهی بلند
و مردان او جملگی ارجمند
در این شهر مردان دینپرورند
که بر اهل عالم همه سرورند
بزرگی بزیبد به خاکی چنین
بود این زمین چون بهشت برین
همه اهل علم و بزرگان دین
ز میلاد معصومه شاد اینچنین
به عالم نهد پای دخت رسول
که باشد ز صلب علی و بتول
ز میلاد او شادمان رهبری
که بر اهل عالم کند سروری
تو این نکته را اعتقادی بدان
بود دخت موسی چو دُرّی گران
***
برای مردم غزه:
گرکه باشی تو هم ز خلق خدا
ای مسلمان نظر به غزّه نما
مردمانش اسیر و در آتش
دشمن دین به او نموده جفا
مادران مرگ کودکان بینند
باشد آیا چنین به دیده روا
منبر و جانماز و سجاده
مؤمنانی که در نماز و دعا
گشته در خاک و خون همه معدوم
لعنت حق بود به قوم دغا
وعدهی حق بُوَد در این قرآن
تنصروا الله میشود احیا
کن تلآویو را ز عالم پاک
ای خداوند عالم دانا
متحد گر شود همه امت
قدس باشد ز جور و ظلم رها
جمعهای – ای خدا – بیاید زود
تا جماعت در آن شود برپا
ما در آنجا نماز را خوانیم
همرهِ رهبر ِ معظّم ِ ما
اعتقادی امید آن دارد
که رسد صاحب زمان آقا
***
برای آیت الله مکارم شیرازی:
همیشه دور فلک گر که بر مدار بود
به پاس حرمت خوبان روزگار بود
شمایی آیت حق ای مکارم ِ شیراز
که آب و آینه پیشت کماعتبار بود
تو یاس و نسترنی ای حکیم فرزانه
که دیدنت همه را لطف کردگار بود
همیشه گر در رحمت به روی ما باز است
ز فیض حرمت خوبان دینمدار بود
کم است مثل تو ای عالم نکو در دهر
که در دیانت خود سخت پایدار بود
زلال زندگیات در رگ زمان جاریست
مرام و شیوهی تو اوج افتخار بود
علیم و عالم و عامل به حکم دین خدا
به مثل همچو شمایی بزرگوار بود
گرفته دفتر ایام زینت از نامت
ز علمت حوزهی قم نیز بهرهدار بود
مقام تو ز کرامات تو بود پیدا
هم از لقای این شعرم آبدار بود
به وصف تو بسرود اعتقادی این اشعار
فضای لطف تو پُر اشک و مُشکبار بود
***
شعری با موضوع صرفهجویی در مصرف آب:
آب بهر اهل عالم برتر از گوهر بود
من ندیدم نعمتی کز آب بالاتر بود
زندگی از آب میگردد میسر در جهان
این سخن فرمودهی یزدان به پیغمبر بود
گر ز مردان خدایی در تمام زندگی
آیهی لاتصرفوا باید تو را در سر بود
عقل و دین گوید بپرهیزید از اتلاف آب
تا که رود خشک هم پُر بادهی احمر
آب را ضایع مکن بیهوده بر روی زمین
تا که این نعمت شود خشک و به ما یاور بود
این خود از بیدانشی باشد که این آب زلال
اینچنین جاری میان کوچه و معبر بود
صرفهجویی کن تو به کار آب در هر صبح و شام
تا وجدان تو راحت زین جهان یکسر بود
هرکه را ایمان نباشد او نداند قدر آب
تشنهای داند که بهر جرعهای مضطر بود
اعتقادی گفته است این شعر را پُر رمز و راز
گفتهاش از مردمان پاک دینپرور بود
***
در مورد این شعر این توضیح لازم است که سالها پیش – گمان کنم حدود سال ۸۵ – شعری در ذم تربتیها بین افواه رواج یافت که در واقع قصیدهای ۳۲ بیتی بود با این مطلع: “من از آن روزی که گشتم آشنای تربتی / بیجهت گشتم اسیر و مبتلای تربتی”. در آن زمان این شعر بینام منتشر میشد. بعدها از آقای یاوری شنیدم که این شعر از آقای غلامعلی فرهنگ نیا بوده است که خود نیز تربتی است و در پایان همان شعر هم بیتی آورده است که میگوید: “من خود اهل تربتم، گهگاه شوخی میکنم / با بزرگان سخنسنج و غنای تربتی” و بیتهایی دیگر در این معنی که خود تربتی هستم و به تربتی بودنم افتخار میکنم و آرزوی دوام و سلامتی برای تربت و تربتیها میکند. البته در آن تاریخ، در آن شعری که دست به دست میچرخید این ابیات پایانی حذف شده بود. این شعر در همان سالها از طرف شاعران تربتی و غیرتربتی جواب گفته شد، از جمله: آقای تیمور قهرمان در بهار ۱۳۷۶ قصیدهای در ۲۹ بیت سروده بودند با نام «جان فدای تربتی»؛ پس از آن آقای یارمحمد خدنگی که اهل بیرجند و ساکن عشقی مشهد هستند در زمستان ۱۳۷۸ شعری سروده بودند به نام «مدال تربتی» و با این مطلع: “من ندارم شک و تردید از مثال تربتی / مرحبا بر گربه و شیر و شغال تربتی” که در این شعر برعکس شعر فرهنگنیا ابتدا مدح تربت کرده بودند و سپس قلم را به ذم تربت چرخانده بودند؛ پس از آن آقای محمود یاوری زاوه در فروردین ۱۳۷۹ قصیدهای در شصت بیت سروده بودند و نام آنرا «شستیه» گذاشته بودند و در آن قصیده هم شعر فرهنگنیا و هم شعر خدنگی را جواب گفتهاند؛ در نهایت آقایان علی اصغر یزد فاضلی، محمد تربتی فیض آبادی، محمدمهدی تهرانچی، غلامعلی واحدی و چند تن دیگر هم هر کدام جوابیههای مجزایی سرودهاند. این شعر آقای اعتقادی هم در جواب به شعر فرهنگ نیا سروده شده است. مجموعهی این اشعار را میتوانید در وبلاگ با برچسب «مدح و ذم تربتی» ببینید.
آفرین بر تربتی و اشتهار تربتی
سنجشی باشد طلا را با عیار تربتی
اولین شهری که بر طاغوتیان پیروز شد
د نه دی خلق دیدند اقتدار تربتی
در جهاد هشت ساله شهر ما شد سربلند
از بسیج و ارتش و از پاسدار تربتی
در همه جای جهان دارد بزرگانی غیور
هست در عالم نشان از اعتبار تربتی
شهر قطب زعفران و پنبهی و ابریشم است
شکر حق بد نیست اینک کار و بار تربتی
زادگاه حضرت عطار شهر کدکن است
شهر استاد شفیعی نامدار تربتی
شهر صابکار و مرحوم بهشتی، قهرمان
شاعری شیرینسخن آن شهریار تربتی
از دیار زاوه شد مشهور مردانی بزرگ
مثل راشد عارف شبزندهدار تربتی
بوی عطر زعفران پیچیده در دشت و دمن
فصل زیبای خزان باشد بهار تربتی
باد چون بر گیسوی سبز چمن شانه زند
بوی گل گردد هوای مشکبار تربتی
در خزان هم گل نگردیدهست از تربت جدا
دوست دارد گل بماند در کنار تربتی
رو صنوبر را ببین و کامهی سرسبز را
تنگل رودمعجن و کال حصار تربتی
پیشکوه و باغملی بهتر از باغ اِرَم
هست زیبا دشتهای و سبزهزار تربتی
ای که در هر جا نشستی و بدِ ما گفتهای
کینه در دل داری از ایل و تبار تربتی
اعتقادی دائما ورد زبانش این بود
آفرین بر تربتی و اشتهار تربتی
***
منابع:
دستنوشتههای شاعر
آرشیو وبلاگ سیاهمشق
http://bahmansabaghzade2.blogfa.com
مطالب مرتبط
بازدیدها: 250
دیدگاهتان را بنویسید