دکتر محمد قریب از نگاه یک طبیب (ای طبیب جمله علتهای ما)به قلم طبیب ادیب دکتر مرتضی مشایخی
در ماههای پایانی سال ۱۳۹۷ خورشیدی، داشتم جریده وزین اطلاعات را مطالعه میکردم که متوجه شدم یکی از همکارانم یادی از زندهیاد دکتر محمد قریب کرده است، بسیار خوشنود شدم که مردمان اصیل کشور ما به یاد بزرگان کشور خود هستند و از هر فرصت استفاده میکنند تا از مفاخر و متفکران و بزرگان خود ذکر خیر کنند.
من چون مدت زیادی در خدمت استاد دکتر قریب بودم بر آن شدم که از تلاشهای آن پزشک نمونه و انسان فرهیخته مطالبی در حد توان به رشته تحریر درآورم.
امید بر آن دارم تا با یادکرد تلاشهای بشردوستانه آن استاد بزرگوار ادای دینی به آرمانخواهی و انساندوستی او به جا آورده باشم. اما پیش از آن که خاطرات را بازگویم، با بیتی از مولانا و چهار نکتة مهم دربارة آن طبیب فقید به قلم و تذکر دوست گرانقدر جناب آقای بهروز صاحباختیاری، مقاله را آغاز میکنم.
۱ـ مرحوم استاد دکتر محمد قریب در سال ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود و پس از ۶۵ سال عمر شریف در اول بهمن سال ۱۳۵۳ خورشیدی در تهران جان به جان آفرین تسلیم نمود و پیکر مطهرش به قم انتقال داده شده و در گورستان شیخان به خاک سپرده شد.
۲ـ استاد دکتر محمد قریب پایهگذار طب اطفال در ایران است.
۳ـ خانه استاد واقع در میدان کاخ (میدان فلسطین کنونی) مکان تاریخی از نظر سبک معماری بوده است، تقاضا دارم زعمای کشور نگذارند که تخریب شود و از آن به عنوان «خانه پزشک» بهرهبرداری شود.
۴ـ تنها کتاب موثقی که درباره احوال، آثار، افکار مرحوم استاد دکتر محمد قریب تاکنون به چاپ رسیده به شرح زیر است؛
ـ یادنامه دکتر محمد قریب
در این یادنامه هم دو شعر در رثای استاد قریب از دکتر مرتضی مشایخی چاپ شده است.
ـ به کوشش: دکتر حسین قریب (فرزند استاد)
ـ از انتشارات: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
ـ تهران. ۱۳۷۷ خورشیدی
***
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
در سال ۱۸ ـ۱۳۱۷ خورشیدی که دیپلم متوسطه را اخذ کردم، به فکر انتخاب شغل آینده افتادم. با وجود آنکه به شعر و ادب علاقهمند بودم ولی چون مردم را محتاج سلامتی و اکثر آنان را بیمار مشاهده میکردم که به شدت نیازمند پزشک و دارو هستند، در رشته طب نامنویسی کردم و قبول شدم.
خوشبختانه ساختمان دانشگاه تهران به اتمام رسید و دانشکده پزشکی از ساختمان قدیم واقع در خیابان شیخ هادی به مکان فعلی در محوطه دانشگاه انتقال یافت و دانشجویانی که در زمان رضاشاه به اروپا رفته بودند برای خدمت به کشور بازگشتند و مصدر خدمات بزرگی به ایران و دانشگاه شدند.
یادم میآید در سال اول طب که علوم پایه را میگذراندم و با اکثر استادان آشنا شدم؛ همه جا از فضیلت زندهیاد دکتر محمد قریب و از علاقه ایشان به طبابت و تدریس و خدمت به مردم صحبت میشد. من چون به طب کودک علاقه مفرط داشتم بیشتر به بیمارستان رازی رفته و در بخش کودکان از محضر ایشان استفاده میکردم.
سال دوم اکثر اوقات را در بخش کودکان به کار ادامه میدادم، البته از محضر استادان دیگر نیز بهرهمند میشدم.
سعی میکردم صبح زود به بیمارستان بروم، مشاهده میکردم که استاد قریب زودتر آمده است و به بیماران به سرعت سرکشی و عیادت و ویزیت میکرد.
سپس به اتفاق عدهای از همکاران مشغول ورزش والیبال میشد. ضمناً جمعهها کوهنوردی میکرد، ایام مناسب نیز شنا میکرد و گاهی با یکی از دانشجویان پینگپنگ تمرین میکردند.
ایشان اولین پزشکی بود که چنین به ورزش ارج مینهاد، در ضمن علاقه به ورزش، همیشه به تغذیه کودک اهمیت میداد و ورزش و تغذیه را مهمترین عامل سلامت میخواند.
به موقع به کار در بخش مشغول میشد، دانشجویان با علاقه گرد ایشان جمع شده و به ترتیب شرح حال بیماران را میخواندند و ایشان با دقت و علاقه مطالب را استماع مینمود، همیشه دانشجو را به بحث کشانده و بر معلومات همگی میافزود و باعث میشد که بیشتر به مطالعه بپردازند. همیشه کتب و مجلات فرانسه و انگلیسی را برای مطالعه و سخنرانی در اختیار علاقهمندان قرار میداد.
ظهر که کار تمام میشد، در دفتر خود اندکی استراحت کرده و دانشجویان را به دفتر دعوت میکرد تا به سخنرانی یکی از همکاران (که قبلاً تعیین شده بودند) گوش دهند.
گفتارشان بسیار صیممی بود و به دل مینشست و باعث استفاده بیشتر میشد. در ضمن سخن، اگر حس میکرد دانشجویان خسته میشوند با گفتن طنز یا خواندن یک یا دو بیت جالب باعث توجه بیشتر آنان میشد. همه دانشجویان از این که در محضر استاد هستند و از خرمن فضل ایشان خوشهچینی میکنند خوشحال بودند.
در زمانهایی که مراجعه بیمار زیاد بود (البته در ایام مناسب) تختخوابهایی در حیاط بیمارستان گذارده میشد تا بیمار در بیرون بیمارستان تلف نشود.
به سرعت دوران آموزش طب به اتمام رسید و پس از گذراندن دوران خدمت نظام، من فوراً به نزد استاد بازگشتم، با روی خوش مرا پذیرا شد و سؤال کرد برای آینده چه فکری کردهای؟ عرض کردم میل دارم به رشته طب کودکان ادامه دهم آن هم در بخش شما؛ اندکی تفکر کرد و گفت از فردا به عنوان دستیار افتخاری میتوانی مشغول کار شوی، بیاندازه خشنود شدم و روز بعد با دلگرمی به کارم ادامه دادم.
با این که در انتخاب همکار ثابت، سختگیر بود، سال بعد به عنوان دستیار رسمی انتخاب شدم.
استاد زیاد به اطرافیان محبت میکرد و گرفتاریهای شخصی آنان را حل میکرد از بیمارانی که به مطب ایشان راهنمایی میکردیم اغلب وجهی دریافت نمیکرد و به رایگان دارو هم به بیمار میداد.
هرچند ماه یک بار، ما را به شام در خانه خود دعوت میکرد، در خدمت خانواده حضور مییافتیم و از این محبت همگی خوشنود بودیم.
در همین سال، پس از اتمام کار فرمود امروز بعدازظهر مرا همراهی نما. لذا بعدازظهر با درشکه به خیابان ولیعصر کنونی میرفتیم، هنوز آن جا آسفالت نشده بود و خاکی بود و در گوشه و کنار خیابان، فقرا آلونکهایی ساخته و زندگی میکرد.
بیماران آنها را معاینه کرده و وجوهی به آنان میداد. این کار دو سال ادامه یافت تا آن که این خیابان آسفالت شد ولی استاد کار خیر خود را بدون تظاهر ادامه میداد، مثلاً از یکی از همکاران شنیدم که شب از درآمد خود، قسمتی را کنار گذارده و به خانوادههای آبرومند کمبضاعت اهداء میکند.
شنیده بودیم که در شمال در منطقه امام و املش، باغ چای دارد و هر سال یکماه برای استراحت به آنجا میرود، یک سال به من پیشنهاد کرد که با خانواده به آنجا بروم. همین کار را کردم و با همسر و کودکم رهسپار شمال شدیم، آن جا خانواده صوفی ما را پذیرا شد. در خانهای منزل گزیدیم و مشاهده کردیم که استاد باغ و خانهای ندارد و در آنجا هر روز به درمان بیماران میپردازد که عدهای از آنان از دهات اطراف میآمدند.
همه توجه داشتند که استاد قریب مردی مسلمان و معتقد است ولی در کار خود همه مردم را دوست داشت و در انجام کار خیر بین هیچ کس تفاوتی قایل نبود.
از لحاظ اجتماعی، فردی وطنپرست بود و از منافع مردم دفاع میکرد. مثلاً سالی که دولت ایران با انگلستان معاهده نفتی امضاء کرد و حس میشد که به زیان مردم است ایشان با عدهای از دوستان کتباً بدین امر اعتراض کردند. میتوان تصور کرد که گوشهنشینی برای چنین شخص خیّر پرکار چقدر سخت بود. خوشبختانه با عکسالعمل شدید مردم و دانشجویان، پس از مدتی این مشکل رفع شد و با استقبال مردم و دانشجویان و اطباء به دانشگاه برگشت.
چون حافظه قوی داشت از نام اغلب اطرافیان اطلاع داشت و در همان سال اول ورود به ایران کتابی در طب کودکان نگاشت که برای عموم مفید بود. ضمناً مجلات انگلیسی و فرانسوی که مفید بود را در اختیار اطرافیان میگذارد تا با خواندن آن استفاده کرده و به دوستان دیگر مسترد کنند.
در کار مردم و مشکلات اطرافیان همیشه تلاش میکرد تا مشکل آنان را حل کند.
آن زمان که سرم تزریقی وجود نداشت، سرمها را که به صورت پودر بود در آب حل کرده قطره قطره به بیماران میخوراند، و این امر مهم را بعضی از دوستان داوطلبانه انجام میدادند و البته یکی از دوستان چشمپزشک آن موقع بیشتر داوطلب این کمک بود.
در دوران آموزش و بعد که در مطب یا در بخش مسؤول بودم، هر وقت مریض مشکلدار و بدحالی داشتیم و از استاد مدد میخواستیم همیشه همان روز تشریف آورده و حلال مشکل میشد.
در تمامی زندگی، یار مظلوم و دشمن ظالمان بود و با ظالم در هر مقامی بود درگیر میشد.
ایشان همیشه به شدت مشغول کار بود و به دلیل این که به کارش و به درمان بیماران عشق میورزید و در کار تعلیم و تدریس و درمان آنچنان مشغول و سرگرم شده بود که از سلامتی خود غفلت کرده بود به سنگ کلیه مبتلا و دچار خونریزی شده و خیلی دیر اقدام به درمان خود کرده و دیروقت بستری شد.
همکاران متوجه شدند که استاد متأسفانه دچار سرطان بوده و به علت سرگرمی علمی، بیماری منتشر شده و
غیرقابل درمان شده است، ولی این بزرگمرد از بخت بد ننالید و همچنان تا آخرین توان و رمق سرگرم کار علمی و مردمی بود تا این که پس از چند ماه جان به جانآفرین تسلیم کرد و ملت را داغدار.
پس از درگذشت ایشان، به انواع طرق در بزرگداشت استاد اقدام شد و هر سال هم عده زیادی در شیخان قم به زیارت تربت پاکش رفته و ادای احترام کردهاند و اکنون هم مریدان از فرصت استفاده کرده فاتحهای بر مزارش خوانده و شاخه گلی نثار آن گلزار علم و انسانیت میکنند.
در خاتمه به خاندان جلیل آن بزرگمرد و همه مریدان عرض تسلیت نموده امید است همواره یادش زبانزد ابناء وطن باشد. مسلماً نام مردی که در علم طب و آموزش جامعه و خدمت به بنیآدم نادر است به نیکی در خاطرهها میماند. این بیت سعدی علیهالرحمه
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
به یاد چنین مردانی سروده شده، ضمناً این دو بیت بر سر تربت پاکش سروده شده؛
ای در دل خاک خفته تنها چونی؟
با محنت این گنبد مینا چونی؟
ما بیتو غریبیم در این شهر و دیار
بیما تو در این بادیه تنها چونی؟۱
تهران ـ اسفند ۱۳۹۷
پاورقی:
۱ـ یادآوری مینماید که سه قطعه شعر به نامهای به یاد دکتر قریب (سروده ۶ر۱۱ر۱۳۵۳) ـ برای مراسم هفتم استاد، در سوگ دکتر محمد قریب (سروده ۱ر۱۱ر۱۳۶۳)، سوگ استاد دکتر محمد قریب (سروده ۳ر۱۱ر۱۳۵۳) برای مراسم سوم استاد، به ترتیب در صفحات ۳۵۴ و ۳۵۹ و ۳۶۲ در کتاب «آتش نهفته» (دیوان اشعار دکتر مرتضی مشایخی) چاپ شده است.
بازدیدها: 248