نامه اي از سكوت از شاعر همشهری اقای علی اکبر غباسی فهندری
چندیست حال دهکدهی ما شده خراب
افتادهایم از تپش و شور و التهاب
این نامه از" سکوت "به تو پُست میشود
با یک بغل ترانه و یک بغضْ شعرِ ناب
این بار اگر به دیدن من آمدی، بیار –
تقویم هفت سالگی و دفتر و کتاب
آن مشقهای خطزده آن خندههای سبز
الاکلنگ و سُرسُره و تاب تاب تاب…….
دیدی چگونه خاطرههامان غریب مرد
آن لحظه های سبز که رفتند با شتاب
باران که با قبیلهی ما مهربان نشد
خوابید پشت خاطرههامان خیال آب
بابا بر این عقیده که :چرخیده تا کنون
از دولتی حضرت خان چرخ آسیاب
بابا کنار پنجره صندوق خاطرات
تندیس سالهای غم و غصه و عذاب
"مادر، طناب رخت تمیز غریبهها"#
مادر، تمام عمر و جوانیش بر طناب
مادر، پرندهای که به پرواز دل سپرد
روزی رسید خسته به پایان اضطراب
پستان تاک باغچه خشکید و مانده است
در کام کودکانه ی ما حسرت شراب
در ذهن کوچه طبلِ "بخوابید" میزنند
های ای غرور دهکده! آشفتهتر بخواب
حرفی برای گفتن بعد از" سکوت" نیست
این آخرین نوشتهی من بود بیجواب
برگرد و روی پنجرهها را سفید کن
برگرد و بر دریچهی زندان ما بتاب
من خواب دیدهام که درختان یخزده
گل میدهند باز در آغوش آفتاب
فردا به باغ آینه لبخند می زند
تصویر خاک خورده ی من از درون قاب
کانال اشعارعباسی فهندری
https://t.me/abbasifahandar
مادر طناب رخت تمیز غریبه ها –این مصرع از جواد گنجعلی وام گرفته شده
بازدیدها: 22