بهرنگي و بيداري كودكان :ماهي سياه كوچولو شما زيادي فكر ميكنيد همهاش كه نبايد فكر كرد. راه كه بيفتيم، ترسمان به كلي ميريزد. (قباد آذرآيين)
من صمد بهرنگي را با زندهياد علي اشرف درويشيان شناختم. ماهي سياه كوچولو را كه خواندم، تحت تاثير آن، يك داستان ۲۰ صفحهاي نوشتم به نام «راه كه بيفتيم ترسمان ميريزد.» كتاب را به زندهياد درويشيان سپردم؛ اوايل دهه شصت. در آن سالها به همت جناب درويشيان، مجموعههايي از داستانهاي كودكان و نوجوانان منتشر ميشد. هم به صورت داستان كوتاه در نشرياتي كه زيرنظر ايشان منتشر ميشد، هم به صورت كتاب مستقل. داستان نيمه بلند من، با طراحي جلد عالي و چاپ عاليتر منتشر شد كه تشويق و تحولي براي شروع كار من در زمينه ادبيات كودك و نوجوان بود. تا پيش از انتشار قصههاي صمد بهرنگي، ادبيات كودك و نوجوان ما، با شروع كار كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، مراحلي را گذرانده بود و به نعمت وجود بزرگان و صاحبقلمان شاغل در كانون، آثار ارزشمندي منتشر شده بود؛ اما با صمد، خون تازهاي در رگ داستانهاي كودك و نوجوان جريان يافت. درونمايه قصهها رنگ و بوي زندگي ملموس دوروبر كودك و نوجوان را گرفت. حالا كودك و نوجوان ما خودش را بهتر در قصهها ميديد. حتا وقتي نويسندگان به ناگزير و براي گريز از كمند سانسور، به نمادها و اسطورهها ميپرداختند، اين نمادها و اسطورهها براي خواننده كودك و...