برگزاری اولین جشنواره ملی شعر زعفران در دانشگاه تربت حیدریه در ۲۸ آبانماه ۱۴۰۳
بازدیدها: ۰
کانون شعر و ادب دانشگاه دولتی تربت حیدریه دوباره به روزهای اوج خود برمی گردد و هرهفته سه شنبه های شعرو نقد و بررسی شعرو متن ادبی زیر نظر استاد دکتر علمداران هرهفته سه شنبه ها ساعت ۱۸ منتظر اندیشه های شاعرانه شما در این محفل ادبی و پژوهشی هستیم ((کانون شعر و ادب دانشگاه دولتی تربت حیدریه)) بازدیدها: ۱
گزارش جلسهی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۷ به قلم شاعر همشهری خانم زهرا آرین نژاد (بخش اول) به کتابخانه نزدیک میشویم. باد میوزد. قدمهایم را آهسته برمیدارم. احساس میکنم کتابخانه انتهای یک کوچهی بنبست است که از هر طرف بروی مسیرت به آنجا ختم میشود. چقدر این انتهای کوچه دلگرمکننده است. یک فنجان چای داغ که با دستهای ملیحهی عزیز درست میشود و همراه با ضربآهنگ شاعران این مسیر ادامه پیداکرده و با خسرو و شیرین به اوج خود میرسد و تو احساس میکنی در اینجا شبهای بلند زمستان کوتاه به نظر میرسد و زندگی دیگر چیزی کم ندارد. وارد کتابخانه میشوم و همزمان با استاد نجف زاده و آقاپسرشان وارد سالن میشوم. از دور چشمم به استاد صباغ زاده و چند تن از شاعران میافتد که سحرخیزتر از ما بودهاند. هنوز سرِ جایم ننشستهام که استاد نوشتن گزارش ایندفعه را بر دوشم مینهد و من هم با دل و جان میپذیرم. خانم صبری کنارم نشسته است و دارد مرا به دخترش نشان میدهد و میگوید این همان خانم است. موضوع را که میپرسم، میگوید: «یک هفته است در خانه قدم میزنم و با خودم مدام تکرار میکنم: «نفرین به این همه غزل عاشقانهام» و دخترم میگوید: «بس است مامان...
گزارش جلسهی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۹/۱۹ به قلم شاعر همشهری خانم زهرا آرین نژاد (بخش اول) با هدف شرکت در جلسهی قطب از شهرک به سمت شهر راه میافتم. دیگر حضور پلیسها کمرنگ شده است. پارچههای سیاهی که هرازگاهی از مقابل دیدگانم رد میشوند مرا به یاد غزل نیمهتمامم در آشوبهای اخیر میاندازد: «و با قدی خمیده مادری پهلوشکسته میکند آرام/ غروبی با همین چادر شلوغیهای تهران را/ و بعد از های و هوی وحشی پاییزی از آشوب/ دوباره جشن میگیریم در بهمن زمستان را» به ماجرای فاطمه و غصههایش فکر میکنم که چقدر این روزها حال و هوایش کمرنگ شده است. مردم در لابهلای مشکلات زندگی سر نخ باز شدن گرهها را فراموش کردهاند. دوباره جملهی معروفی را در ذهنم تغییر میدهم و با خودم میگویم: «همهی ما فکر میکنیم چون گرفتاریم به فاطمه نمیرسیم، اما در حقیقت چون به فاطمه نمیرسیم گرفتاریم.» در همین چرخش فکری با ترمز گرفتن ماشین جلو درب کتابخانه به خود میآیم. در ورودی کتابخانه من و استاد نجف زاده و خانم بهشتی هم زمان با هم میرسیم و وارد محل جلسه میشویم. چشمم به استاد صباغ زاده میافتد که از ما سحرخیزتر بوده است و مشغول روبه راه کردن جلسه است....
صندلیها را که گذاشتم، میکروفنها را که وصل کردم، ضبط صوت را روشن کردم و در جای خودم نشستم. همان موقع به این فکر کردم که کسی چه میداند امشب چه کسانی روی این صندلی خواهند نشست و چه خواهند خواند. شاید امشب شعری خوانده شود که شعر خراسان را دگرگون کند و شاید هیچ اتفاق خاصی نیفتد، شعرها را بخوانیم و نقدها را بشنویم و برویم تا شنبهی بعد. همان موقع به این فکر کردم که کسی قرار نیست گزارش این جلسه را بنویسد و دوست دارم راجع به همین موضوع بنویسم. و باز همانوقت دوربینم را درآوردم و از صندلی خالی و میکروفن عکس گرفتم تا این ایده را فراموش نکنم. اگر بخواهم فکرهایم را به نخ بکشم باید تا صبح بنویسم. بگذریم… ما میتوانیم در شعر منتظر وقوع یک اتفاق خارقالعاده باشیم، یک ایدهی ناب با یک زبان دست اول و بکر مثل «زمستان» اخوان که ستون شعر نیمایی شد. نیما در سالهای پایانی عمرش کمر راست کرد و قبل از مرگش دید که نهالی که نشانده به بار نشسته است؛ میتوانیم ذرهذره و گامبهگام جلو بریم، کج برویم، راست بریم، اصلا عقب برویم و در دنیای ادبیات بچرخیم تا ببینیم زمانه برایمان چه خوابی دیده است. به...
با عرضِ ادب و احترام: گزارشی از انجمنِ ادبیِ قطب مورخ شنبه ۲۷ آذر با حضورِ ادیبان و ادب دوستان. زهی سعادت و عنایتِ الهی که افتخار داشتیم در معیَّتِ جنابِ آقای دکتر نجاتیان باشیم. ایشان با تسلیتِ شهادتِ حضرتِ فاطمه (س) جلسه را آغاز کردند و محظوظ شدیم از حلاوتِ گفتارشان در بابِ اشعار و شخصیتِ والای مولانا جلال الدین محمدِ بلخی، که مصادف بود با چهارم جمادی الآخر ۶۷۲ ه.ق، شانزدهم دسامبر۱۲۷۳ م، سالروزِ عروجِ ملکوتیِ این شاعر و عارفِ گرانمایه. بنا بر فرمودهی آقای دکتر، اگر چه مهدِ ایران زمین معتبر است به شعرایی همچون فردوسی، سعدی و… اما مولانا عطیهای الهی است که نگاهِ عارفانهی او به جهانِ هستی، چشماندازِ دیگری را نه فقط برای ایرانیان که برای همهی اهالی دل که حوالیِ عرفان میگردند و عاشقانِ معرفتند گشوده است. آقای دکتر غزلی زیبا و مشهور از دیوانِ شمس میخوانند: «رندان سلامت میکنند/ جان را غلامت میکنند…» سپس صدای گرم و بیانِ شیرینِ استاد موسویِ گرامی با خواندنِ غزلی از حافظ، روحنوازِ حاضرین میشود: «حجابِ چهرهی جان میشود غبارِ تنم/ خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم…» جنابِ آقای موسوی و جنابِ آقای صباغ زاده متفقاً میگویند: این غزلِ حافظ برخلافِ بعضی غزلیاتش، ابیاتی منسجم و...