دسته: گزارش انجمن شعر و ادب قطب
در باره گزارشات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه
خراسانرضوی – یک مدرس زبان و ادبیات فارسی گفت: در داستان رستم و اسفندیار سخن بر سر آزادی و اسارت است، در حالی که جان و جوهر تراژدی رستم را مقاومت تشکیل می دهد، همان مقاومتی که پرومتئوس یونانی در برابر خدای خدایان زئوس به خرج میدهد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در تربتحیدریه، در جلسه انجمن قطب تربتحیدریه که عصر شنبه در محل کتابخانه باغ ملی این شهر برگزار شد سیدجعفرعلمداران به تحلیل و بررسی کتاب گرانسنگ «داستان داستانها، رستم واسفندیار در شاهنامه» پرداخت و در باره افکار رستم، جهان پهلوان حماسه سترگ ملی ایرانیان، و گریز رستم از بند و نپذیرفتن بند از طرف او و خواهش از اسفندیار برای جلوگیری از جنگی که عاقبتی شوم برای خاندان زال و رستم واسفندیار نیز دارد، ابراز سخن کرد و گفت: در این داستان که اسفندیار دچار تراژدی افزونطلبی است، سخن بر سر آزادی و اسارت است، در حالی که جان و جوهر تراژدی رستم را مقاومت تشکیل می دهد؛ همان مقاومتی که «پرومتئوس» یونانی در برابر خدای خدایان «زئوس» به خرج می دهد. وی افزود: رستم تنها قهرمان و پهلوان معمولی نیست بلکه نماد ایران و ابرمرد حماسه ایرانیان است و نماینده هزاران افکاری که او را در تخیل چندی...
گزارش جلسهی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۹/۱۹ به قلم شاعر همشهری خانم زهرا آرین نژاد (بخش اول) با هدف شرکت در جلسهی قطب از شهرک به سمت شهر راه میافتم. دیگر حضور پلیسها کمرنگ شده است. پارچههای سیاهی که هرازگاهی از مقابل دیدگانم رد میشوند مرا به یاد غزل نیمهتمامم در آشوبهای اخیر میاندازد: «و با قدی خمیده مادری پهلوشکسته میکند آرام/ غروبی با همین چادر شلوغیهای تهران را/ و بعد از های و هوی وحشی پاییزی از آشوب/ دوباره جشن میگیریم در بهمن زمستان را» به ماجرای فاطمه و غصههایش فکر میکنم که چقدر این روزها حال و هوایش کمرنگ شده است. مردم در لابهلای مشکلات زندگی سر نخ باز شدن گرهها را فراموش کردهاند. دوباره جملهی معروفی را در ذهنم تغییر میدهم و با خودم میگویم: «همهی ما فکر میکنیم چون گرفتاریم به فاطمه نمیرسیم، اما در حقیقت چون به فاطمه نمیرسیم گرفتاریم.» در همین چرخش فکری با ترمز گرفتن ماشین جلو درب کتابخانه به خود میآیم. در ورودی کتابخانه من و استاد نجف زاده و خانم بهشتی هم زمان با هم میرسیم و وارد محل جلسه میشویم. چشمم به استاد صباغ زاده میافتد که از ما سحرخیزتر بوده است و مشغول روبه راه کردن جلسه است....
صندلیها را که گذاشتم، میکروفنها را که وصل کردم، ضبط صوت را روشن کردم و در جای خودم نشستم. همان موقع به این فکر کردم که کسی چه میداند امشب چه کسانی روی این صندلی خواهند نشست و چه خواهند خواند. شاید امشب شعری خوانده شود که شعر خراسان را دگرگون کند و شاید هیچ اتفاق خاصی نیفتد، شعرها را بخوانیم و نقدها را بشنویم و برویم تا شنبهی بعد. همان موقع به این فکر کردم که کسی قرار نیست گزارش این جلسه را بنویسد و دوست دارم راجع به همین موضوع بنویسم. و باز همانوقت دوربینم را درآوردم و از صندلی خالی و میکروفن عکس گرفتم تا این ایده را فراموش نکنم. اگر بخواهم فکرهایم را به نخ بکشم باید تا صبح بنویسم. بگذریم… ما میتوانیم در شعر منتظر وقوع یک اتفاق خارقالعاده باشیم، یک ایدهی ناب با یک زبان دست اول و بکر مثل «زمستان» اخوان که ستون شعر نیمایی شد. نیما در سالهای پایانی عمرش کمر راست کرد و قبل از مرگش دید که نهالی که نشانده به بار نشسته است؛ میتوانیم ذرهذره و گامبهگام جلو بریم، کج برویم، راست بریم، اصلا عقب برویم و در دنیای ادبیات بچرخیم تا ببینیم زمانه برایمان چه خوابی دیده است. به...
تربت شهر دوبهار تا باد سرد از حد قبله روو مره کوه سه قله چره خدی مهرگو مره میزو میه که کار زمنه عدل بره هم روز وشو عدل به ترزوی او مره تا دینه روز سیه ی شو ور مزه به تیر حالا میه دوبره خدش مهروو مره میزو میه به کوه سه قله وپرهن زرد علق پلق د بر پیشکو مره تا باد سرد روی زمینا دخز مره او دشت خوشک تخت گل زعفرو مره صحرابنوش وباغ بنوش وزمی بنوش حیرت زیه ازی همه گل باغوو مره ورخز بیا به تربت و ور شهر ما نگا هوش از سرت مپره زبو بی زبو مره ورخز بیا به تربت و ور دشت گل نگا اشطو مو ورگمت که چنی یا چنو مره کی گل دیه د موسم میزو بدر بیه از چی هوا خوشایه و خوش عطروبو مره چن ماهه از بهار گذیشته وموسمش تربت خدی بهار دگی روبرو مره دیقوئ که بویه سال تمومر د سر او کوگش خرس مخنه واوش د جو مره هی هفنه هفنه گول مره از مون پل درو هی کیسه کیسه ور حد خنه روو مره او سرگلای سرخ د اخر به دست زن قیم د مون صندق وبه خن پشو مره قیم منه...
این نمایشگاه یک ویژگی خیلی مهم از نظر انجمن شعر داره. موضوع این نمایشگاه «شعر شاعران تربت حیدریه» ست. آقای خاکشور عزیز @khakshoor78 که خودشون هم خطاط هستند، واسطهی خیر شدن بین بنده و استاد محمدزاده و استارت این نمایشگاه خورد.( بهمن صباغ زاده ) خوشنویسان همشهری شعر شاعران تربت رو نوشتن و حالا آثار در معرض دید عموم قرار گرفته. خوشبختانه دسترسی به شعر شاعران تربت حیدریه راحت بود و در انتخاب دستشون باز بود. از شاعران قرن ششم این آب و خاک ابیات و اشعار در دسترس بود تا همین معاصرین. البته این که میگم شعر شاعران تربت حیدریه در دسترس بود پشتش خیلی کار بوده که از همهی دوستانی که در معرفی شعر تربت حیدریه زحمت کشیدن تشکر میکنم. آقای خطیبی که شعرهای شاعران رو در سایت تربت ما میذارن کاظم خطیبی ، خانم زینب ناصری که وبلاگ مینویسن @Nsriiiiii ، خانم مهدوی که در صفحهی اینستاگرام میذارن @mahnaz_mahdavi ، آقای کوشان که کانال تلگرامی فعال هستند @hosseinkoushan . مطالب روزنامهها هم بود و کتابهایی که از قبل راجع به شعر تربت حیدریه چاپ شده. ساعت هفت که جلسهی انجمن قطب تموم بشه همراه استاد نجف زاده انشاءالله میریم بازدید نمایشگاه. احمد نجف زاده بازدیدها: ۰
فکر کن یکی از آوازهای شجریان را پخش میکنی، کاغذهای ابر و باد را میآوری میگذاری روی میز، کیف قلمها را سمت راست میز میگذاری و چراغ مطالعه را سمت چپ میزان میکنی، قلمتراش دوتیغه را برمیداری و سطح زبالهی کوچک زیر میزت را جلو میکشی، همانطور که شجریان دارد پیشدرآمد را میخواند آرام و بیعجله قلمها را سر میکنی. قَطزن را برمیداری. حالا دیگر شجریان به اوج آواز رسیده است و تو یکی یکی قلمها را قَط میزنی. شجریان که فرود میآید، دوات را برمیداری… این آرامشیست که در این روزگار پرآشوب خوشنویسان دائم تجربهاش میکنند. همین آرامش است که خوشنویسان را مهربان و دوستداشتنی میکند. مثل همیشه در اولین روز هفته برای گل گفتن و شعر شنیدن دور هم جمع میشویم. برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب همین که به ادبیات علاقهمند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی. شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۲۴ ساعت ۱۷:۰۰ باغملی، کتابخانهی بهشتی بازدیدها: ۰
زندگی جیرهی مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبهی قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد عصر شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ با سرمای دلانگیزش و ذکر آن شاعرِ عارفِ غریب در دیار عاشقان از زبان استاد فرزانه استاد بهشتی چه زیبا رقم خورد. حس و حال دوستانهای در این محفل حکمفرماست، آنگاه که در کنار هم گرد میآیند. بودن در جمع شاعران انجمن شعر قطب همیشه مرا به وجد میآورد. صدای زیبای زینب عزیز در سالن طنینانداز شد: «صدا کن مرا، صدای تو خوب است». خانم ناصری بعد از خواندن شعری از سهراب سپهری، استاد نجف زادهی عزیز و مهربان را برای خواندن غزل ۳۳۳ حافظ شیرازی فرا خواند. هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم ثانیهها زیباتر شد با مطالب ارزندهی استاد صباغ زاده پیرامون غزل خوانده شده. بعد از حافظخوانی، دوستان عزیز سرکار خانم زبردست و سرکار خانم یعقوبی، متین و دلنشین شعرهای زیبای خود را خواندند. سپس آقای احسان نجف زاده اولین شعر خود را که در قالب رباعی سروده بود برایمان خواند. جا دارد که از زحمات ایشان تقدیر کنم که لحظات خوش انجمن قطب همیشه در قاب دوربین ایشان ثبت میشود. خانم خدیجه وفایی...