یادداشت/به مناسبت ۱۸ اسفند، سالروز درگذشت دکتر سیمین دانشوربانوی ادبیات داستانی ایران محمد حسین دانایی
خانم سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ شمسی در شیراز به دنیا آمد و در ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ در تهران از دنیا رفت. او که نشانههای استعداد سرشارش از همان دوره کودکی آشکار شده بود و آینده درخشانی را برایش پیش بینی میکردند، از ۱۶ سالگی قلم به دست گرفت و مشغول نوشتن شد. آثار باقیمانده از او هم به صورت تألیف و ترجمه داستانهای کوتاه و بلند است و هم به صورت مقالات علمی در حوزههای مختلف هنری، فرهنگی و اجتماعی. نام برخی از مجموعه داستانهای کوتاه و بلند نوشته شده توسط او بدین شرح است: آتش خاموش، شهری چون بهشت، به کی سلام کنم، از پرندههای مهاجر بپرس، جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان، ولی شاهکار بی نظیرش بدون تردید رمان ماندگار «سَووشون» است، رمانی که یک نقطه عطف در تاریخ ادب فارسی است و باعث شده است که سیمین دانشور به عنوان «بانوی ادبیات داستانی ایران» شناخته شود.
برداشت و تلقی دکتر سیمین دانشور از فلسفه هنر و وظیفه هنرمندان، به ویژه در قلمرو ادبیات، برداشتی است میانه، یعنی ترکیبی بهینه از آزاداندیشی و احساس مسئولیت همزمان. او جهان و مسایل جهانی را بامعنی و هدفمند میدانست، به باورها احترام میگذاشت و برای تجارب واقعی بشری ارزش قایل بود. او اخلاق مدار، صلح طلب و اهل مدارا بود و در نتیجه، بدون درگیرشدن با داعیههای بزرگ و بدون تلاش برای رد و اثبات کسی یا چیزی، میکوشید تا تجربههای گوناگون از واقعیات زندگی و زمانه خویش را بیان کند، البته نه یک «بیان» ساده، بلکه بیانی دعوتآمیز یا فراخواننده، به نحوی که «دنیای واقع» را به سوی «دنیای ممکن» بکشد و باعث تحول و پیشرفت شود.
او با اینکه در ایران زندگی میکرد و میدانست که در این قبیل جوامع، معمولاً بخشی از وظایف مطبوعات بر دوش ادبیات میافتد و بار ادبیات را خواهی نخواهی سنگین میکند، اما تحت تأثیر جو اجتماعی غالب قرار نگرفت و از مسیر اعتدال خارج نشد. طبیعی است که از محیط و شرایط پیرامونی تأثیر میپذیرفت، اما مستقیماً در پی ایجاد تغییر و تحول اجتماعی نبود و کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی آثارش، در واقع، پیامدهای خلق آثار ادبیاش بودند، نه انگیزه خلق آنها. از لحاظ او، ادبیات نه پدیده ای تشریفاتی و تفننی بود و نه تریبون تبلیغاتی یا فرصتی برای صادرکردن بیانیه سیاسی. به همین علت، نه به سوی تنزهطلبی و برج عاجنشینی روی آورد و نه به سوی کارهای صرفاً سیاسی. او بر بلندای هنر ایستاد و سیاست و رویدادهای جانبی آن را رصد کرد. همین بر کرانه راندن نیز باعث شد که رفتارش در قلمرو هنر و ادبیات، رفتاری وحدت بخش و متعادل کننده باشد.
او علاوه بر هنر نویسندگی، به هنر زندگی نیز آراسته بود. او که پس از عبور از کوره راههای سنت، در برهه زمانی مناسبی قدم به عرصه عمومی گذاشته بود و در موقعیت شغلی و اجتماعی مناسبی نیز قرار داشت، میکوشید تا هم در سبک زندگی شخصی و هم از طریق خلق آثار هنری، زخمهای کهنه ناشی از آسیبهای اجتماعی ـ فرهنگی جامعه را شناسایی کند و آنها را التیام بخشد. او با تدبیر و به تدریج، لایههای خاکستری سنت را کنار میزد و فرصتهای کوچک ولی مهمی را به ویژه برای زنان جامعه فراهم میآورد برای اینکه بتوانند هویت گمشده خود را بازیابند و روی پای خود بایستند. او در همان حال که مشغول کاویدن خاکسترها و التیام زخمهای کهنه بود، میکوشید تا الگوی روزآمد و شایسته برای زن و مرد ایرانی را نیز در قالب شخصیتهای داستانی خویش بسازد و به آنان ارایه نماید. او هم با الزامات مدرنیته آشنایی داشت و هم با وضع موجود جامعه ایرانی. بنابراین، سعی میکرد تا گرهها را باز کند و راه رسیدن به وضع مطلوب را نشان بدهد، راه رسیدن به آزادی، آگاهی و مسئولیتشناسی را.
بازدیدها: 47