رستنیهای تاریخ طبری پژوهش/مقاله ای از دکتر حسن ابریشمی ـ پایانی
در جنگ و ستیزهای قبایل عرب با یکدیگر علاوه بر خانهها و مواضع سکونت، نخلهای آنان نیز در خطر نابودی بوده است، و حتی زعمای قبایل در رجزخوانیها و بگومگوهای مناقشهآمیز خود درختان خرمای یکدیگر را نیز تهدید و قطع میکردهاند. از باب نمونه طبری در وقایع سال ۵۱ ضمن نقل وقایع به همین نکته اشارهای دارد: «… زیاد گفت:ای ابومیثا، به خدا، یا حَجَر[از فراریان] را پیش من آر یا همة نخلها را قطع میکنم».۱۰۶
در روزگار پادشاهی خسروانوشیروان سرشماری جمعیت انجام شده و آماری از مساحت باغهای میوه و کشتزارها به دست آمده است. به نوشتة طبری: در اواخر سلطنت قباد مقرر شد تا «زمین را از دشت و کوه مساحی کنند تا خراج آن معین باشد…».۱۰۷ این اقدام توسط کسرا پسر قباد (خسرو انوشیروان) عملی شد:
بگفت تا کار را به سر برند و نخل و زیتون و سرها را شماره کنند… و بگفت تا در مساحت زمین و شمار «نخل» و «زیتون» و تعداد سر[جمعیت] بنگرند و چندان که صلاح رعیت و رفاه معاش آنها اقتضا کند خراج مقرر دارند و… بر قُوت انسان و بهائم که «گندم» و «جو» و «برنج» و «تاک» و «سبزی» و «نخل» و «زیتون» باشد خراج نهند و از هر جریب تاکستان هشت درم، و از هر جریب سبزی کاری هفت درم، و از هر چهار «نخل پارسی» یک درم، و از هر شش «نخل معمولی» یک درم، و از هر شش درخت زیتون نیز یک درم بگیرند…۱۰۸
طبری از گفتار ابوبکر (خلیفة اول) خطاب به پیکارجویان نقل کرده و از جمله گفته است: «طفل خردسال و پیرفرتوت را نکشید، نخل نبرید و نسوزید، درخت میوه را نبرید…»۱۰۹
سرو، خلنج، نخل ماتم
بیش از پرداختن به این مبحث، یادآور میشود که ایرانیان از بدو تاریخ به لحاظ خشکی مفرطی که بر اقلیم سرزمین آنها، بهویژه بر بیابانهای بیکران آن، حاکم بوده به درخت و بهویژه درختان همیشه سبز، چون سرو، موُرد، گز و نخل توجه خاصی داشتهاند، به خصوص درخت سرو کاشمر که دست کاشت زردشت بوده و به دستور متوکل قطع شده است، این هیچمدان در مقالهای تحت عنوان «سرو در فرهنگ ایرانی و نقشهای هخامنشی» به پیشینة این درخت و دلیل قطع آن توسط عامل متوکل پرداخته است.۱۱۰ عمده دلیل آن اجتماعات عظیم ایرانیان در سایة پهناور این درخت بوده است. در همین زمینه دربارة شرح احوال و زندگی متوکل به تحقیق پرداخته و دریافت است که وی از مواضع تجمع ایرانیان هراسناک بوده است. از باب نمونه به نوشتة طبری، متوکل در سال ۲۳۶ دستور داد تا مرقد امام حسین (ع) را از بنیاد ویران کنند، به نوشتة طبری:«متوکل به گفت تا قبر حسینبنعلی را ویران کنند، و منزلها و خانههای اطراف آن را نیز در هم کوبند و خیش بزنند و بذر بپاشند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند».۱۱۱ در پی آن مقالهای تحقیقی تألیف کرده که تحت عنوان «چهارشنبهسوری منشأ از شبانگاه قتل متوکل دارد» منتشر شده است.۱۱۲ در آن مقاله به تحقیق پیرامون بیدادگریهای این خلیفه، و دشمنی او با آل ابوطالب و دوستداران آنان، و پیامدهای آن، پرداخته و ثابت کرده است که اولاً شب چهارشنبه سوم شوال ۲۴۷، موقع قتل متوکل منشأ «جشن چهارشنبهسوری» است، ثانیاً «نخل ماتم» عظیمی که در شهرهای کرانههای کویری ایران در روز عاشورا به حرکت در میآورند. درواقع همان «خلنج» است که طبری به برپا کردن آن در وقایع سال ۲۳۷ اشاره کرده و نمونة آن در شهر یزد با عنوان «نخل ماتم» برجاست. حرکت دادن این نماد و نمود چوبین در روز عاشورا تداعیکنندة درآمیختن سوگ سرو با سوگواری سرور آزادگان است. درواقع «نخل ماتم» که در روز عاشورا با پارچة سبز پوشانده و با شاخههای سرو و کاج تزئین میشود، دقیقاً تصویری از درخت سرو را در ذهن متبادر میکند، همان سان که تصاویر سرو ابرقو و نخل ماتم یزد (مندرج در پایان مقالة حاضر) نیز تجلی بخش این شباهت است. در اینجا با نقل مختصری از اوصاف «سرو کاشمر» و چگونگی قطع آن به فرمان متوکل و حمل تنه و شاخههای آن با قطاری از شتر به طول چند کیلومتر، و متصل کردن اجزای آن، و برپا کردن اسکلتی چوبین به شکل سرو در جعفریه بغداد، میپردازد و در پایان مقالة حاضر با نقل جملهای عجیب از تاریخ طبری در این باره، به تحلیلی آن پرداخته که بخشی از کتاب در دست تألیف این هیچمدان با عنوان چهارشنبهسوری است.
در منابع ایرانی داستان کاشت درخت مینوی یا بهشتی «سرو» توسط زردشت در کاشمر مشهور بوده، و برخی از مورخان و نویسندگان ایرانی بعد از اسلام در آثار عربی و فارسی خود اوصافی از جلال و شکوه این درخت بینظیر در جهان را ـ که جماعات انبوهی از ایرانیان اعم از زردشتی و مسلمان در سایة پهناور این درخت قداستآمیز گرد میآمدند و نذورات، ولیمه و تنقلات توزیع میکردند ـ نقل کردهاند. این سرو بیهمتای همیشه سبز تا روزگار خلیفة ضدایرانی و اجتماعات، یعنی متوکل عباسی با لنده و استوار برپا بود. درختی با چنان شکوه و عظمتی که در عالم مشابه آن وصف نشده است، چنان که ثعالبی نیشابوری ضمن نقل اوصافی از سرو کاشمر به چگونگی قطع آن به دستور متوکل اشاره کرده است: «در بلندی، و پهنا، و راستی و سرسبزی کسی مانند آن ندیده بود… متوکل خواست آن را ببیند… به طاهر بن عبدالله نوشت و فرمان داد که سرو را ببرند… چون درخت را بریدند سوگ و اندوه بر مردم گران آمد و فغان و شیون به آسمان رسید…».۱۱۳ زکریا قزوینی اوصاف زیادی از آزاد سرو خراسان دارد: «از نظر هیبت و زیبایی و راستی و بلندبالایی در دنیا بیهمتا بود».۱۱۴
به روایت ابوالحسن بیهقی: «در سایة آن درخت زیاده از ده هزار گوسفند قرار گرفتی…» و «… استداره
[گردی] ساقِ این درخت چنان که در کتب آوردهاند، مساحت بیست و هفت تازیانه بوده است»؛ برطبق روایت بیهقی با حساب دقیق قطر ساق یا تنة سرو بیشتر از ده متر و پیرامون آن سی و دو متر بوده است. برابر نوشتة همو، متوکل دستور داد سروکاشمر را ببرند، و شاخههای آن را به بغداد برند، تا نجاران تنه و شاخه آن را، بر روی هم و به شکل سرو اصلی، استوار سازند، تا او عظمت سرو کاشمر را به چشم ببیند. ابوطبیب (امیر طاهر بن عبدالله)، به فرمان متوکل، مأمور بریدن سرو کاشمر شد، ارهای مستدیر (دورزنندة) عظیم و اسباب قطع آن را تدارک دید، مدتها قطع سرو کاشمر طول کشید: «چون بیوفتاد، در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناها خلل بسیار کرد. و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند، چندان که آسمان پوشیده گشت، و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری کردند… پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه[: کاخ متوکل در نزدیک بغداد] بردند، و شاخهها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند… و آن بر یک منزلی جعفریه به ماند تا عهدی نزدیک…»۱۱۵ حکیم زجاجی در شرحی منظوم اوصافی بیش از پیشینیان از عظمت سرو کاشمر و نیز چگونگی قطع آن به فرمان متوکل نقل کرده است، درختی که: «دو فرسنگ در سایة آن بود ر در آن سایه خورشید پنهان بود»، و به گفته او بر شش هزار شتر تنه و شاخههای آن را به بغداد بردند: «شتر بودند در زیر آن شش هزار ر چنان تا به سامره بردند بار».۱۱۶
شرح و اوصاف غمانگیز چگونگی قطع آزاد سرو خراسان توسط معدودی از نویسندگان و مورخان قدیم نقل شده اما همواره مایة نفرین و لعن بر متوکل طی دوازده قرن گذشته بوده است، به گفتة روانشاد سعید نفیسی در مقالة «سروی که از پا درآمد» در سال ۱۳۳۳:همة تاریخنویسانی که این واقعه را نقل کردهاند با بیان بسیار مؤثرِ حسرتانگیز از آن سخن راندهاند. این لحنِ سوزناکِ شورانگیز میرساند که ایرانیان از این کار زشت تا چه اندازه رنجیده خاطر شداند و این واقعه را چهسان از کارهای زشت بیگانگانی، که بر ایران مسلط شدهاند، میدانستهاند. این حسرت و تأثر تنها از آن جهت نیست که مردی ستمگر و خونخوار، خلیفهای بیگانة مستولی بر ایران، این درخت را که جنبة تقدس و تبرک داشته بدین گونه از پای درآورده است، بلکه تا اندازهای هم بدان جهت است که ایرانیان، در آن روزهای درخشندگی تاریخ ایرانیان، درخت افکندنِ بیهوده را کاری زشت میدانستهاند… این مثل معروف فارسی بهترین معرف عقاید نیاکان ماست: «درخت افکن بود کم زندگانی».
با وجود این ایرانیان هوشمند در آن روزگار چنان تمهیدی اندیشیده و عملی کردهاند که آثار آن دو جنایت متوکل، یعنی ویران کردن مرقد سرور آزادگان در صحرای غاضریه( کربلا) و قطع آزاد سرو خراسان در کاشمر، همواره پایدار بماند. دانشمندان ایرانی و خارجی، طی حدود دو قرن اخیر، مطالبی دربارة سرو کاشمر، با استناد به منابع تاریخی و متون کهن عربی و فارسی، نوشتهاند، ولی آنان متوجه نکتهای بسیار مهم دربارة تاریخ قطع درخت سرو کاشمر ( که طبری مورخ بزرگ ایرانی در متن عربی وقایع دوران متوکل گنجانده است) نشدهاند.
براساس همین نکته، با اطمینان میتوان گفت که ۱۳۰۰ یا ۶۰۰۰ اشتر حامل قطعات تنة تناورِ در هم شکسته، و انبوهِ ساقهها و شاخههای اصلی و فرعی، سرو کاشمر به بغداد رسیده، و ماکت عظیم، یا درواقع مجسمه، چیزی همانند و تقریباً هماندازة همان درخت، یعنی سرو کاشمر، برای دیدن متوکل برپا شده است. بیتردید این رویداد در سال ۲۳۷ بوده که مستندات و شواهد آن موجود است. مستندِ تاریخی آن عبارت جملهای رمزی، کاملاً مستقل از دیگر وقایع سال ۲۳۷، که طبری نقل کرده، و از حذف و هدمهای عوامل خلیفگان بعدی مصون مانده و تاکنون کسی به مفهوم راز پنهان آن پی نبرده است. طبری ضمن نقل وقایع سال ۲۳۷ از جمله نوشته است ( تاریخ طبری، ج ۱۴، ص ۶۰۳۹، ۶۰۴۰):
در این سال هشت روز مانده از ربیعالاخر محمد بن عبدالله طاهر[برادر طاهر بن عبدالله طاهر ملقب به ابوطیِّب، همان که به فرمان متوکل درخت سرو کاشمر را قطع کرد و به بغداد فرستاد] از خراسان بیامد و بر نگهبانی و اعمال سواد و نیابت امیر مؤمنان[ خلیفه متوکل] در مدینهالسلام گماشته شد آنگاه سوی بغداد شد. در این سال متوکل، محمد بن احمد داودی را از مظالم[: عدالت خانهها] برداشت و محمد بن یعقوب معروف به ابوالربیع را بر آن گماشت و… در این سال در ماه جمادیالاخر «خلنجی» را به معرض[دید] مردم به پا داشتند. در این سال ابن اکثم، حیان بن بشر را به قضای سمت شرقی گماشت… در این سال به روز فطر متوکل دستور داد تا پیکر احمد بن نصر خزاعی را[ از دار اعدام] فرود آرند و به اولیای وی بدهند.
اکنون باید به کشف رمزِ رازی پنهان در عبارات جملة طبری، ممتاز شده با حروف سیاه، در وقایع مزبور پرداخت، با این پرسش که: در واقعة ماه جمادیالاخر سال ۲۳۷، به شرح فوق که طبری نقل کرده، لغت» خلنج» به چه معناست؟ بدان لحاظ که «خلنج» مُعرَّبِ واژة فارسی «خَدنگ» و آن درختی تناور و همیشه سبز همتا و همانندِ درخت سرو است، طبری به منظور مصون ماندن نوشتهاش از حذف یا انهدام، توسط عُمّال متعصِّب خلیفگان بعدی این کلمه را برای اسکلت یا ماکتِ تجسُّمبخش همان درخت سرو به کار برده است، که از قطعات عظیم تنه و شاخههای سرو کاشمر، مشابه آن درخت برپا کردهاند. اشارة هوشیارانة طبری باعث شده است که تا بحال کسی متوجه مفهومِ سِرِّ مکتومِ این جمله نشود، چون نفرینهای علیه متوکل از قطع این درخت تناور (با وجود آگهیهای نسلهای بعدی از این جنایت خلیفه) استمرار پیدا میکرده است. به خصوص که سال قبل از قطع سرو کاشمر، متوکل در سال ۲۳۶، مرقد سرور آزادگان در کربلا را ویران کرده و این دو واقعة غمانگیز با هم گره خورده است. بدان سان که آن مجسمة چوبین سرو کاشمر تحت اصطلاح
« نخلِماتم» شهرت پیدا کرده، و در همان هیأت و هیبت آزاد سرو خراسان در بسیاری از شهرها و آبادیهای پراکنده در مرکز و کرانههای کویر بزرگ خراسان «نخل ماتم» برپا شده و عظیمترین آنها در شهر یزد موجود است.
آن مجسمة چوبین عظیم، یعنی « نخل ماتم» را، که نمادی از سرو کاشمرِ دست کاشتِ زردشت است، در روزهای اول محرم تا قبل از تاسوعا، به شیوهای خاص تزئین میکنند، به این ترتیب که توسط کسانی معروف به «نخلبند»، آن پیکرة چوبین را آن مجسمة چوبین عظیم نمادی از سرو کاشمر، معروف به
« نخل ماتم»، با پارچههای سبز یا سیاه پیراهنی عظیم میپوشانند، و با شاخههای سرو و کاج آن را سبزپوش و، گاهی با آینهبندی، تزئین میکنند پیش از ظهر روز عاشورا چند صد نفر از عزاداران «یاحسین» گویان آن را به حرکت در میآورند. تصویری از درخت سرو تناور ابرقو، میتواند تا حدودی عظمت و شکوه سرو دست کاشت زردشت در کاشمر را نشان دهد، همچنین شکل و شمایلی از «خلنجی که در سال ۲۳۷ در بغداد بپا داشتهاند» یا همان قطعات چوبین سر همبندی شدة پیکرة بسیار عظیم سرو کاشمر را تصویر « نخل ماتم یزد» در مقیاس خیلی کوچکتر به نمایش میگذارد.
بدین سان، در عالم خیال، میتوان قامت نخل ماتم یزد را با پیراهن سبز، یا پوششی از شاخههای کاج و سرو، تجسم بخشید و آن تصویر ذهنی را با تصویر سرو ابرقو مقایسه کرد. به همین ترتیب باز هم در عالم خیال تصویر یا تصوری از درخت سرو کاشمر که در عالم بیهمتا وصف شده است و خلنجی که به نوشتة طبری در بغداد در معرض عام برپا داشتهاند در ذهن تداعی یا ترسیم کرد.
پینویسها:
۱۰۶. تاریخ طبری، ص ۲۸۲۴٫
۱۰۷. همان، ص ۷۰۲٫
۱۰۸. همان، ص ۷۰۳٫
۱۰۹. همان، ص ۱۳۵۳٫
۱۱۰. پژوهشهای ایرانشناسی، جلد ۱۵، ستودهنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکتر افشار ۱۳۸۴، مقالة «سرو در فرهنگ ایرانی و نقشهای هخامنشی» محمدحسن ابریشمی، ص ۹-۲۹٫
۱۱۱. تاریخ طبری، ص ۶۰۶۳٫
۱۱۲. پژوهشهای ایرانشناسی، جلد ۱۷، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکتر افشار، ۱۳۸۷، مقالة «چهارشنبهسوری منشأ از شبانگاه قتل متوکل دارد» محمدحسن ابریشمی، ص ۱-۲۷٫
۱۱۳. ابومنصور ثعالبی نیشابوری، ثمار القلوب فیالمضاف و المنسوب، ترجمة رضا انزابینژاد، مشهد، دانشگاه فردوسی، ۱۳۷۶، ص ۲۷۷٫
۱۱۴. زکریا قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة عبدالرحمن شرفکندی، تهران، مؤسسة علمی اندیشه، ۱۳۶۶، ص ۲۱۴؛ همو، همان، ترجمة محمدبن عبدالرحمان، به کوشش دکتر سیدمحمد شاه مرادی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، ج ۲، ص ۲۳۹٫
۱۱۵. تاریخ بیهق، ابوالحسن علیبن زید بیهقی معروف به ابن فندق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۱۷، چاپ دوم، تهران، انتشارات فروغی، بیتا، ص ۲۸۱-۲۸۳ به اختصار.
۱۱۶. همایوننامه، تاریخ منظوم حکیم زجاجی (سرودة سدة هفتم هجری)، به کوشش علی پیرنیا، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳، ص ۶۶۷-۶۶۹٫
۱۱۷. عکس از پرستو ابریشمی، در سمت چپ تصویر در زیر درخت سرو مؤلف ایستاده است.
بازدیدها: 37