دسته: شعر و شاعری

0

کزازی: گورگاه نام‌آوران ایرانی علت غفلت از آن‌ها نیست

تهران- ایرنا- چهره‌ ماندگار فرهنگ و ادب ایران در توضیح این مطلب که گمنامی برخی از سخنوران ایرانی در ایران را نمی‌توان به محل دفن آنان در خارج از ایران تقلیل داد، گفت: گورگاه نام‌آوران ایرانی علت غفلت از آن‌ها نیست. نامش الیاس است (ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجه‌ای)، او که میراثی گرانبها برای ادبیات فارسی به جای گذاشته که به نام خمسه نظامی می‌شناسیم. با اینکه نظامی یکی از ارکان شعر فارسی است و هم در آثار خود وی و هم تذکره‌های مختلف و کتب تاریخ ادبیات اشارات فراوانی به زندگی او شده است، تاریخ دقیق تولدش معلوم نیست و مورخان و اساتید تاریخ ادبیات تا همین امروز هم ولادت او را از ۵۲۰ تا ۵۳۵ ه. ق متغیر دانسته‌اند، همینطور است زمان وفات او که از ۵۷۶ تا ۶۰۶ ثبت شده است. نظامی حدود ۹۰۰ سال قبل در شهر گنجه در جمهوری آذربایجان کنونی به دنیا آمد و زندگی کرد و مقبره او اکنون در این شهر قرار دارد. گنجه که امروز در غرب جمهوری آذربایجان قرار دارد، در تقسیم‌بندی کلی‌تر و منطقه‌ای شهری در قفقاز جنوبی است که در دوره‌های متعدد تاریخی جزء ایران بوده است و اتفاقا شهری تاریخی برای ایرانیان؛ زیرا جنگ ده‌ساله میان ایران و روسیه با قتل‌عام شهر گنجه در سال...

0

معرفی ((خانم آتیه شیخی ستوده ))شاعر ، نقاش  وهنرمند در تربت حیدریه ( نوشته کاظم خطیبی )

آتیه ستوده  در بیست و دوم فروردین ۱۳۶۸ در یک خانواده ۴ نفره در مشهد چشم به جهان گشود ،  وی از دوران کودکی علاقه بسیار به کارهای هنری و نقاشی داشت و این ذوق هنری را مدیون مادرش می داند  ستوده میگوید چون مادرم  دستی در طراحی و نقاشی مینیاتور داشت لذا من از همان کودکی با اشتیاق زیاد و با حال و هوای نقاشی آشنا شدم و روز به روز علاقه مندیم بیشتر میشد. با خواندن کتاب شعر حافظ توسط مادرم  طبع شعر خوانی و نوشتن در منهم هویدا  شد بطوریکه در دوران دبستان و راهنمایی به فعالیت های هنری پرداختم  ودر مسابقات نقاشی شرکت میکردم  و در مقطع  راهنمایی در ردیف  ده شاگردی شد که در مشاعره  شعر خوانی کتاب حافظ شرکت می کردم که این امر خوشبختانه  موجب شد تادر مسابقات زیادی شرکت کرده بطوری که  از اواخر دوران هنرستان به بعد قلم به دست شده و دلنوشته هائی از احساسات و احوال شخصی و درونی خود را با واژگان پر احساس بر روی کاغذ به نگارش در می آوردم.ستوده در نهایت در رشته نقاشی در مشهد هنرستان بزرگ رأفتی یزدی مشغول تحصیل می شود . آتیه خانم ستوده  در حال حاضر در مقطع ارشد پژوهش هنر...

0

پیام همشهریان تربتی مقیم تهران در سوگ درگذشت زنده یاد استاد محمود آخوند زاده معلمی فداکار و عارفی مهربان

“فقط اوست که می ماند “ خانواده محترم آخوند زاده / جامعه گرانقدر ادبی ، فرهنگی و اجتماعی تربت حیدریه با کمال تاسف مطلع شدیم که روانشاد استاد محمود آخوند زاده ره رو پیر بلخ و اسوه مهربانی و امید را ازدست داد ،ضمن ابراز همدردی با خانواده محترمشان وکلیه به سوگ نشستگان دیارمان تربت حیدریه ازخداوند متعال طلب آمرزش برای آن زنده یاد و صبر و بردباری برای خانواده محترمشان راآرزومندیم . امیدواریم بتوانیم در آینده ادامه دهنده راهش باشیم .خوشببختانه  او توانست فرزندان این دیار عارفان را در جهت ارتقا فرهنگی وادب پارسی تربیت نماید خدایش بیامرزد                                                  (( همشهریان تربتی مقیم تهران )) اطلاعیه‌ی تشییع پیکر استاد محمود آخوندزاده. به درخواست انجمن مثنوی‌خوانی و انجمن شعر و ادب قطب و با موافقت اداره‌ی فرهنگ و ارشاد و شورای شهر تربت حیدریه، پیکر این استاد فرزانه در قطعه‌ی هنرمندان دفن خواهد شد             بازدیدها: ۳

0

قندستان شعر عظیمی؛ نگاهی به زندگی و شعر زنده یاد محمد عظیمی از شاعران خوب تربت حیدریه به قلم همشهری عزیزمان بهمن صباغ زاده

پاییز سال ۱۳۴۸ محمد عظیمی، محمد قهرمان   پاییز سال ۱۳۴۸ اساتید شعر خراسان: احمد کمالپور، محمد عظیمی، علی باقرزاده، محمد قهرمان در این شماره می‌خواهیم نگاهی بیندازیم به زندگی و شعر شادروان استاد محمد عظیمی از شاعران خوب تربت حیدریه که سال‌ها در مشهد در حلقه‌ی انجمن قهرمان حضور فعال داشت. محمد عظیمی متخلص به «عظیمی» در سوم مردادماه سال ۱۳۱۹ خورشیدی در روستای قَندِشتَن تربت حیدریه به دنیا آمد. او فرزند حاج ابراهیم خان بود و خانواده‌اش از خانواده‌های محترم و معروف تربت حیدریه به شمار می‌رفتند. محمد عظیمی در مشهد دوره‌ی دبیرستان را به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ به عنوان کتاب‌دار در دانشکده‌ی ادبیات مشهد استخدام شد و بعدها در سمت‌های مختلف خدمت کرد. آخرین سمت وی در دانشکده‌ی ادبیات مشهد، رئیس امور اداری بود و در اسفندماه سال ۱۳۷۵ به افتخار بازنشستگی نایل شد. آقای عظیمی شاعر همشهری پس از بازنشستگی به عنوان رئیس امور اداری در موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی مشغول به کار شد و پس از چند سال به علت کسالت از کار کناره‌گیری کرد. پس از بازنشستگی چند سالی هم در موسسه‌ی پژوهشی خراسان شناسی کار کرده‌اند که زیر نظر آستان قدس رضوی اداره می‌شد و بعدها تعطیل شد. این...

0

پاسداشت شعر و ادب پارسی در تربت حیدریه، گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۲/۲۵ به قلم بهمن صباغ زاده

  شهر من یک خیابان بزرگ داشت از این طرف تا آن طرفش، به نام خیابان فردوسی. یک تربت بود و یک خیابان فردوسی. وقتی از میدان بسیج وارد خیابان فردوسی می‌شدی، فردوسی را می‌دیدی نشسته، کتاب در دست با دستار خراسانیِ سفید و پاکیزه‌اش. لبخندش متین و مهربان بود. دوست عزیزم دکتر علمداران که استاد رشته‌ی ادبیات است می‌گوید وقتی دانشجو بودم با دوستان دانشجویم که از کدام از جایی بودند کُری‌خوانی داشتیم. منتها ما بچه‌های ادبیات کُری‌‌هایمان هم ادبی بود. آخرِ کُری‌خوانی من این بود: «از ادب‌دوستیِ مردم تربت حیدریه همین بس که طولانی‌ترین، بزرگ‌ترین و آبادترین خیابان‌شان را به نام حکیم ابوالقاسم فردوسی زده‌اند» حالا اگر آقای دکتر برگردد به همان روزهای دانشجویی نمی‌تواند به محکمی قبل کُری بخواند. فردوسی هنوز هم مثل قبل نشسته است. متین‌تر و مهربان‌تر از قبل نگاه می‌کند و لبخند می‌زند اما دیگر نام نیمی از آن خیابان، فردوسی نیست. من و دوستان شاعرم فردوسی را دوست داریم، همان‌طور که سعدی و مولانا و حافظ را دوست داریم. همان‌طور که نظامی و عطار و صائب و اخوان ثالث را دوست داریم. فردوسی را نه به این خاطر دوست داریم که خراسانی است، به این خاطر دوستش داریم که شاعر است، نبوغ دارد، فلسفه...

0

گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۱/۰۷ به قلم شاعر همشهری خانم سیده مهناز مهدوی

عکسهایی از انجمن قطب در نوروزگاه ۱۴۰۰   قول داده بودم! به هر دوی‌شان! دو سه روز به سال‌تحویل بود که پوستر تبلیغاتی نوروزگاه را دیدم، همان‌جا به حسام‌الدین و حدیثه قول دادم که عصرهای نوروزی‌مان را برویم پاتوق شعر. شنبه شده بود و قرار بود جلسه‌ی همیشگیِ انجمن قطب در پاتوق شعر برگزار شود، به راه افتادیم. دو طرف جاده‌ی توتستان بنرهای بزرگ متعددی نصب شده بود، پاتوق نقاشی، پاتوق قصه‌های قرآنی، پاتوق موسیقی و… به محل پاتوق شعر که رسیدیم استاد صباغ زاده را در حال چیدن میز و صندلی‌ها دیدم، دو میز گردِ بزرگ که روی یکی سردیس استاد قهرمان و روی دیگری تعدادی کتاب از شاعران تربتی چیده شده بود. غزل کوچولو می‌دوید و موهای رهایش در باد می‌رقصیدند، به حالش غبطه خوردم که چه کودکانه و بی‌بهانه شاد و خوشحال است. دوستان شاعرم کم کم از راه رسیدند، حال و احوال و تبریکات سال نو که به پایان رسید، زینب نجفی سکان اجرا را به دست گرفت، برای‌مان غزلی خواند از سجاد سامانی. طبق روال معمول جلسات استاد مهربان‌مان برای‌مان غزل خواجه را خواندند، این هفته فضا خیلی متفاوت‌تر از همیشه بود، بچه‌های انجمن موسیقی در همسایگیِ ما بودند و صدای ساز و آوازشان تا وسط...

0

حدیثه‌سادات مهدوی نوجوانِکارت‌ها را طراحی کرده بود تا رهگذران و کسانی را که از دور به جمع شاعران نگاه می‌کنند به جلسه دعوت کند

          امروز (شنبه ۱۳۹۹/۰۱/۰۷) حدیثه‌سادات مهدوی نوجوانِ دوست‌داشتنیِ انجمن شعر و ادب قطب همراه خودش تعدادی کارت دعوت آورده بود. او این کارت‌ها را طراحی کرده بود تا رهگذران و کسانی را که از دور به جمع شاعران نگاه می‌کنند به جلسه دعوت کند. نوروزگاه انجمن_قطب حدیثه_سادات_مهدوی پی‌نوشت: بعضی حرکت‌های خودجوش مثل طراحی این کارت‌ها واقعا حال آدم را خوب می‌کند. سرجوشِ مهربانی است، همین‌طوری یک‌دفعه و بی فکرِ پیش بیرون می‌زند. بازدیدها: ۰

0

گزارش جلسه‌ی انجمن شعر و ادب قطب شنبه ۱۳۹۹/۱۲/۱۶ به قلم شاعر همشهری خانم زهرا کرمانی

          در تمام روزهای هفته که خالی از شعر هم نیست، همیشه به دنبال لحظات شیرین شنبه‌شب‌ها می‌گردم، جمع گرم و دوست‌داشتنی انجمن قطب. از در کتاب خانه که رد شدم مرزِ سرما را شکستم و به دور از افکار همیشگی وارد شنبه‌شب‌ها شدم. اولین‌ها همیشه خوبند و اولینِ امشب استاد صباغ زاده بودند که مثل همیشه گرم و صمیمی رفتار کردند و سرمای این شب زمستانی را از تن دور. دیگر دوستان همه به انتظار نشسته بودند و امشب هم شروعِ گرمِ خانم سیده مهناز مهدوی ما را از این شب سرد دور کرد و کتابخانه مأمنی شد برای افکار پریشان. بخش دوم اما زیباتر رقم خورد. صدای دلنشین استاد نجف زاده‌ی عزیز که غزل‌های حافظ را طرح می‌زد: «اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت‌گو/ سخن به خاک میفکن چرا که من مستم» و پس از آن سخنان تکمیل‌کننده‌ی استاد صباغ زاده که همیشه گره‌های غزل حافظ را در ذهن باز می‌کند. این غزل حافظ هم نشانی از دلربای نامهربان حافظ داشت: «بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت/ که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم». شروع شعرخوانی‌های امشب با سخنانی از خانم زبردست شروع شد که از گذشته‌ی سرد شعرای هرات نشانی داشت و قیچی‌ای که...

0

گزارش مراسم اختتامیه‌ و اهدای جوایز مسابقه بزرگ شعرخوانی «چِلِّه‌کُلو» به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم)

با انتخاب هیأت داوران اجراهای برگزیده در بخش کودکان به این صورت بود: نفر سوم، طاها تاتاری که غزلی گویشی از استاد علی اکبر عباسی را برای اجرا انتخاب کرده بود: «وَرگَرد و بیا بِنشی، حرفِ دِلِتِر وَرگُ/ از یارِ بِفادارِت دلگیری اَگِر وَرگُ» نفر دوم، فاطمه دلفکار که یک شعر کودک از آثار استاد سیدعلی موسوی را برای اجرا انتخاب کرده بود: «مادرم از بازار/ چار تا جوجه خرید» و نفر اول، یگانه بلندی که یک شعر کودک از آقای اسدالله اسحاقی را برای اجرا انتخاب کرده بود: «در یک مغازه دیدم/ یک لوله ی لواشک» در بخش نوجوانان هیأت داوران این دوستان عزیز را به عنوان اجراهای برگزیده معرفی کردند: نفر سوم، ساره اسدی یکی از شعرهای خودش را خوانده بود: «یه روز توی کودکی/ کتابی بود تو دستم» نفر دوم، حدیثه سادات مهدوی که شعری از آثار آقای اسدالله اسحاقی را انتخاب کرده بود: «باغ پدربزرگم/ خیلی انار دارد» و نفر اول، پیمان پویان که در اجرای خود بخشی از منظومه‌ی بلند سمندرخان سالار سروده‌ی استاد علی اکبر عباسی را خوانده بود: «گمونم بو هزار و سیصد و سی/ سمندر با سکینه کی عروسی» آثار دریافتی در بخش بزرگسال هم در نهایت با رای هیات داوران این گونه...

0

گزارش مراسم اختتامیه‌ و اهدای جوایز مسابقه بزرگ شعرخوانی «چِلِّه‌کُلو» به قلم بهمن صباغ زاده (بخش اول)

      هر شروعی پایانی دارد و مسابقه‌ی چله‌کلو هم از این قاعده بیرون نبود. سی‌ام آذرماه ۱۳۹۹ یعنی شب چله‌ی بزرگ با جمعی از مسئولین فرهنگی شهرستان و فعالان حوزه‌ی رسانه در مجموعه‌ی تاریخی گردشگری تهمینه برای افتتاحیه‌ی مسابقه چله‌کلو دور هم جمع شدیم تا آغاز این مسابقه را رسما به همشهریان عزیز اعلام کنیم و حالا در سی‌ام بهمن ماه ۱۳۹۹ در تالار اندیشه‌ی تربت حیدریه گرد هم آمدیم تا اختتامیه‌ی چله‌کلو را برگزار کنیم. دو ماهی که گذشت شب‌هایش روشن بود به شعرخوانی‌های همشهریان عزیز و روزهایش با تب و تاب رقابت مسابقه بین کودکان و نوجوانان و بزرگسالان اهل ادب می‌گذشت. چهل روز اول زمستان که در فرهنگ شفاهی مردم خراسان به «چِلِّه‌کلو» مشهور است، مهلت ارسال آثار بود که البته ده روز هم تمدید شد. در بیست روز بعد که در فرهنگ شفاهی مردم خراسان به «چِلِّه‌خوردو» مشهور است داوران مشغول دیدن آثار و امتیاز دادن به شرکت‌کنندگان این مسابقه بودند. داوران این مسابه شش نفر از بهترین و کاربلدترین افراد در زمینه شعر و اجرا بودند. فقط لطف ایشان به برگزارکنندگان برنامه بود و علاقه‌شان به پیشرفت برنامه‌های ادبی-فرهنگی شهرستان بود که قبول کردند کار به این سنگینی را به انجام برسانند و همه...