کيوان ساکت در سالمرگ ايرج بسطامي از او و ويژگيهاي موسيقايياش ميگويد آواي جانسوزي که وقت خاموشياش نبود
صدف فاطمی: اول: بعد از اينکه ساز و آواز ابوعطا را با اين شعر حافظ: «حاليا مصلحت وقت در آن ميبينم / که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم» که ساز و آواز زيبايي شد براي آلبوم «فَسانه» ضبط کرديم، با هم به منزل من در خيابان گيشا رفتيم. حوالي ساعت یک يا دوی نصفشب بود؛ همه وجود هر دوي ما پر شده بود از آن ساز و آواز زيبا که شايد به جرأت در زمره يکي از بهترين ساز و آوازهاي ابوعطا بود که تا آن زمان اجرا شده بود. ديدم خوابم نميبَرد، آهسته بلند شدم که بروم کوه و قدمي بزنم. ايرج با آن لهجه کرماني شيرينش پرسيد: کجا ميروي؟ گفتم: کوه. گفت: من هم ميآيم و رفتيم. در کوه، يکدفعه ايرج شروع کرد به خواندن همان آواز ابوعطا. مهتاب بود و ظاهرا خلوت؛ همانطور که ايرج ميخواند، پُشت سرم را نگاه کردم و ديدم جمعيتي حدود ۴۰ يا ۵۰ نفر پُشت سرمان راه افتادهاند و در سکوت به صداي ايرج گوش ميدهند.
دوم: ضبط آلبوم «افق مهر» (استاد فقيد، پرويز مشکاتيان) اندکي پس از فوت برادر ايرج بود؛ نصرتالله بسطامي. يادم است وقتي با هم ساز و آواز «بيداد» را براي آن البوم، ضبط ميکرديم، ايرج ميگريست و ميخواند. همه ما بهشدت تحتتأثير آن حالت قرار گرفته بوديم. به قول حافظ، «حالتي رفت که محراب به فرياد آمد.»
سوم: در کرمان با ارکستر وزيري (به سرپرستي من) کنسرت داشتيم و برنامهگذار نتوانسته بود تبليغ کند. شب قبل از کنسرت و مشکل اين بود که چهجوري مردم را از کنسرت باخبر کنيم. يکدفعه ايرج گفت: فکري به سرم زده، الان ميام. رفت و با يکي از دوستانش برگشت. دوستش وانت داشت و به پيشنهاد ايرج با وانت دوستش که مجهز به بلندگو هم بود، توي شهر دور ميزديم و نوار فسانه را از بلندگوي ماشين با صداي بلند پخش ميکرد و دوستش با لهجه شيرين کرماني ميگفت: اين صداي همشهري شما ايرج بسطامي و ساز استاد کيوان ساکته. فردا تو سالن فلان اجرا دارند؛ يادتون نره حتما بياينها.
اينها را کيوان ساکت، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار از خاطراتش با ايرج بسطامي ميگويد؛ مردي که موسيقي را به شيوه سنتي ميخواند. از شاگردان محمدرضا شجريان بود و اولين آثارش با آهنگسازي پرويز مشکاتيان، راهي بازار شد. مرگ، خيلي زودتر از زماني که بايد بود، گريبانش را گرفت و پنجم دي سال ۱۳۸۲ در ۴۶ سالگي ميان لرزشهاي زمين بم با دنيا خداحافظي کرد. حالا چيزي نزديک به ۱۳سال از رفتنش ميگذرد و موسيقياش همچنان آواز تمامنشدني ذهن بسياري از آدمهاست.
ساکت درباره ويژگيهاي موسيقايي او و چيزي که ايرج بسطامي را از ديگر خوانندگان موسيقي سنتي متمايز ميکرد، ميگويد: «او از کسي تقليد نميکرد. وقتي ميخواند، صداي واقعي خودش بود. با اينکه علاقه و دريافت دقيق و درستي از آواز استاداني مانند شجريان و ايرج داشت و آواز آنها را بهطور کامل ميشناخت اما ذوق و قريحه خودش را در آوازخواني داشت. آواز، آواز خودش و صدا، صداي واقعي خودش بود و مانند ديگر خوانندههاي امروزي، اهل تقليد نبود. علاوه بر اين، ويژگي ديگري که بسطامي را از ديگران بارز ميکرد، اين بود که بسيار تمرين ميکرد. روي آواز و صدايش خيلي وسواس داشت و حساس بود. وقتي ميخواستيم آوازي را با هم تمرين کنيم، گاهي دهها بار صداي خودش را با ضبطصوت کوچکي که هميشه همراهش بود، ضبط ميکرد و گوش ميکرد و اين باعث ميشد که آوازش خيلي کماشتباه و روي صحنه مسلط باشد؛ اما ايرج سَواي احساس و چيزهاي ديگري که لازمه خواندن است، تمرين و پيگيري مداومي روي کارهايش داشت که همين باعث ميشد بر مشکلات آواز فائق بيايد و يکي از صداهاي نادر و جانسوزي شود که دست قهار طبيعت، خيلي زود او را از ما گرفت.»
وقتي از کيوان ساکت ميخواهيم که ايرج بسطامي را در يک جمله توصيف کند، در جواب ميگويد: «صداي گوشنواز و جانسوزي که در جواني خاموش شد.»
بازدیدها: 100