چالش‌های توسعه صنعت گردشگری

 

توسعه صنعت گردشگری درایران به ویژه در دوره پسابرجام که روابط ما با سایر ملل رو به بهبود است و انتظار می رود شاهد رشد ورود گردشگران خارجی به کشور باشیم،به ساختارها و امکاناتی نیاز دارد که بدون دسترسی به آنها، دل بستن و سخن گفتن از ارتقای گردشگری، آب در هاون کوبیدن است.
صد البته در کشوری نظیر ایران که جاذبه های گردشگری فراوان و به قدمت تمدن بشری دارد، چنین زیرساخت ها و امکاناتی می بایست از سالها قبل ایجاد شده باشد، ولی به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سرمایه گذاری در توسعه آنها تاکنون به تعویق افتاده است که در این مجال مقصود بررسی این دلایل نیست.
آنچه اهمیت دارد ، توجه به کمبود این قبیل زیرساخت ها در شرایط فعلی است که منتظر افزایش حضور گردشگران خارجی در ایران هستیم. در واقع مادامی که چنین کمبودهای ساختاری در نظام گردشگری ما به چشم می‌خورد، نباید به رشد درآمدهای ارزی این صنعت امیدوار بود. زیرا بطور طبیعی منافع صنعت گردشگری عاید کشورهایی می شود که برای توسعه این صنعت سرمایه گذاری کرده اند و از پیش زیرساخت های اولیه را فراهم ساخته اند.
یکی از مهمترین امکانات و پیش نیازهای ارائه خدمت مناسب به گردشگران، وجود سیستم حمل و نقل سریع، ارزان و کارآمد در کشوراست که متاسفانه بضاعت داخلی ما در این بخش حتی از حداقل استانداردهای لازم برخوردار نیست.
ایران ما کشور پهناوری است‌که جاذبه های گردشگری در اقصی نقاط آن پراکنده است. آنها که برای استفاده از مواهب طبیعی یا بازدید از میراث فرهنگی به کشورمان سفر می‌کنند، از لحظه ورود به خاک ایران ناچارند با وسایل نقلیه‌ای جا‌به‌جا شوند که هرگز در شأن فرهنگ میهمان نوازی ما نیست و مشکلات عدیده ای را برای مسافران خود فراهم می کنند.
ناوگان هوایی قدیمی و آسیب پذیر ایران که وظیفه جابه جایی مسافران خارجی در مقاصد داخلی را به عهده دارد، با تأخیرات فراوان در زمان پرواز و مشکلات مدیریتی متعددی روبروست که قدرت سرویس دهی به تورهای گردشگری را کاهش داده است. فرودگاه های کوچک محلی که معمولاً در کانون مناطق گردشگری و شهرهای کمتر توسعه یافته ایجاد شده اند، از حداقل امکانات لازم برای پذیرش و ترخیص مسافر برخوردارند و برخورد کارکنان این فرودگاه ها با مسافران و به ویژه گردشگران خارجی مطلوب نیست.
تهیه بلیت پروازهای جایگزین برای گردشگرانی که به هر دلیل از پرواز اصلی در یک مسیر گردشگری جامانده اند، تقریباً غیرممکن است و شرکت های هواپیمایی داخلی بر خلاف اصول مشتری مداری در ناوگان خارجی، هرگز پاسخگوی قصور خود نسبت به مسافران نیستند و کمترین همکاری را با تورگردان‌ها و گردشگران دارند.
در ناوگان ریلی وضع از این هم اسف بارتر است. زیرا اساساً چیزی به عنوان خدمات ویژه گردشگران خارجی در ناوگان ریلی ما تعریف نشده است. فرسودگی واگن ها، کمبود امکانات رفاهی در کوپه ها، نا آشنایی خدمه ناوگان به زبان بین‌المللی و از همه بدتر چهره زشت بهداشت عمومی در ایستگاه‌های راه آهن موجب عدم تمایل گردشگران به استفاده از خدمات ریلی ایران است. این مشکلات شاید در خطوط ریلی پر مسافر نظیر مسیر تهران – مشهد کمتر باشد، ولی بی اغراق در سایر مسیرها که معمولاً به شهرهای گردشگری ایران ختم می شوند، کاملاً نمود دارد.
در حوزه حمل و نقل دریایی هم نبود حتی یک فروند کشتی مسافری مجهز در سواحل شمالی کشور نشان می دهد که عمق محدودیت نظام حمل و نقل ما تا چه اندازه است. در کرانه های خلیج فارس و دریای عمان هم برداشت مسئولان این حوزه از حمل و نقل دریایی، سوار شدن بر قایق های کوچکی است که ضریب ایمنی پایینی دارند و کاربری آنها در سایر کشورها ارائه خدمات ساحلی در آبهای کم عمق است؛ نه جابه جایی مسافر در مسیرهای طولانی!
معدود کشتی های مسافربری تندرو (کاتاماران) که از سوی شرکت‌های حمل و نقل دولتی میان جزایر جنوبی ایران تردد دارند، برای پذیرش تورهای گردشگری و ارائه خدمات مناسب به مسافران خارجی فاقد کارایی هستند. از طرف دیگر هزینه سنگین خرید کشتی های مدرن مسافری (کروز) باعث شده است تا در طول تاریخ هیچ سرمایه گذاری در ایران به سمت گردشگری دریایی گرایش نداشته باشد.
به ناچار تنها گزینه پیش روی گردشگران خارجی برای جابه جایی در نقاط مختلف کشور، استفاده از ناوگان جاده ای است که حتی اگر به لحاظ وسیله نقلیه دارای مطلوبیت نسبی باشد، یقیناً از جهت خدمات جاده ای و کیفیت شریان های زمینی قابل دفاع نیست.
کمبود مجتمع های خدمات جاده ای در ایران و به ویژه در مسیرهای غیرآزادراهی (جاده های اصلی و فرعی استان های جنوبی و شرقی) باعث شده است تا تداعی خاطره استفاده از حمل و نقل زمینی برای گردشگران خارجی بازدید کننده ازایران چندان خوش آیند و لذت بخش نباشد.
کیفیت پایین روکش مسیر در جاده های دورافتاده و نبود حداقل امکانات بهداشتی و خدماتی در این قبیل مسیرها، از دیگر نکات منفی نظام حمل و نقل ماست که به توسعه صنعت گردشگری لطمه زیادی می زند.
در یک کلام، چرخ لنگ سیستم حمل ونقل داخلی باعث شده است تا تحمل بار توسعه صنعت گردشگری برای برنامه ریزان این حوزه دشوارتر شود و فاصله ما با استانداردهای توسعه یافتگی گردشگری در سایر کشورها زیاد باشد؛ به همین دلیل برای افزایش جذب گردشگر به ایران باید پیش از هر اقدامی به فکر بهبود زیرساخت های حمل و نقل در کشور باشیم. 
از سوی دیگر ارائه خدمت به گردشگران به شکل صنعتی که از آن به عنوان صنعت گردشگری یاد می شود، نیازمند وجود سوژه های جذاب برای بازدیدکنندگان و بهره برداران و همچنین تأمین امکانات مناسب برای تسهیل فرآیند بازدید و بهره برداری است.
به عبارت ساده اگر به دنبال توسعه صنعت گردشگری در شهرها و اماکن تازه تأسیس هستیم، باید جاذبه هایی ایجاد کنیم که گردشگران برای بازدید یا بهره برداری از آنها ترغیب شوند و در مرحله بعد امکان ارائه خدمت به بازدیدکنندگان و استفاده کنندگان را فراهم سازیم.
کافیست به شهرها، محلات، خیابان ها و معابری که ظرف ۴۰ سال گذشته در نقاط مختلف کشور ایجاد شده اند، توجه کنیم تا دریابیم ناهماهنگی میان بافت جدید و قدیم این مناطق، چنان منظره زشت و زننده ای پدید آورده است که هیچ جاذبه ای برای تماشا ندارند. بدتر آنکه در ۴۰ سال گذشته برای ایجاد همین مناظر زشت و ناهمگون، بسیاری از جاذبه های معماری سنتی و میراث فرهنگی در شهرها و معابر خود را تخریب کرده و از بین برده ایم.
برنامه ریزان شهری در ایران ظرف این سالها به بهانه رشد جمعیت و ضرورت پاسخگویی به نیازهای درحال توسعه مردم، بناهای کم ارتفاع و معابر باریک و مویرگی محلات را تخریب کرده‌اند تا برج‌های بلند مرتبه و بزرگراه‌های مدرن بسازند. غافل از اینکه برای تأمین این هدف، ثروت های فرهنگی و گردشگری را قربانی اشتهای سیری‌ناپذیر توسعه شهرها کرده و میراث معماری پیشینیان را به فنا داده اند.
آنچه که از مدیریت نابخردانه توسعه شهری برای صنعت گردشگری ایران باقیمانده، هرگز برای علاقمندان به تماشای معماری ایرانی جذاب نیست و کسی را به صرف وقت و سرمایه برای بازدید آنها ترغیب نمی کند.
اگر باور این ادعا برای برنامه ریزان گردشگری و مدیران شهری دشوار است، کمی به نقاط تجمع و علایق گردشگران در محلات و معابر دور و اطراف خود توجه کنیم. آیا گردشگران داخلی یا خارجی در محلات تازه تأسیس و معابر جدیدی که در سالهای اخیر ایجاد شده اند، جمع می شوند یا در لابه لای بافت سنتی و ابنیه باستانی؟
آیا آنها به معماری بناهای جدید که عموماً تلفیقی از شیشه و سنگ به کار رفته در نمای ساختمان ها است، توجه دارند، یا اینکه در پی کشف رموز به کار رفته در ابنیه خشت و گلی با طاق های ضربی هستند؟
در همین شهر تهران که محل زندگی ماست و به دنبال توسعه گردشگری در آن هستیم، آیا گردشگران را بیشتر در میادین جدید و ساختمان های بلند مرتبه محلات تازه تأسیس مشاهده می کنیم یا درعمق کوچه پس کوچه های باریک بازار قدیم و عودلاجان؟ 
واقعیت تأسف بار توسعه کلانشهرهای ایران این است که در طراحی مدل توسعه آنها هرگز به حفظ و احیای محلات قدیم و تبعیت محلات جدید از بافت قالب سنتی توجه نشده است. در این تحول ساختاری اگرچه امکان بهره‌گیری از فضای محلات برای اسکان جمعیتی بیشتر و تسهیل آمد و شد آنها فراهم شده است (که البته یک ضرورت انکارناپذیر از منظر توسعه شهری محسوب می‌شود)، اما به موازات این پوست اندازی و تغییر چهره محلات، بسیاری از جاذبه‌های سنتی و بافت گردشگرپذیر آن را تخریب کرده و به جای آن ساختمان‌ها، ابنیه و معابری ایجاد کرده ایم که اگر ضدگردشگری نباشند، حداقل جاذبه ای هم برای تماشا ندارند. در هیچ یک از محلات جدید برخلاف بافت سنتی تهران، اثری از نظام طبقه بندی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به چشم نمی خورد و هم عناصر معماری شهری به شکل نامنظم و سردرگمی در کنارهم قرار گرفته‌اند. این مساله باعث شده تا بافت جدید فاقد هویت ملی و شناسه بومی باشد.
حتی مصالح به کار رفته در ساختمان ها و معابر جدید کلانشهرها هیچ سنخیتی با فرهنگ معماری سنتی ندارد و در تعارض فاحش با مصالح ساختمان های قدیمی است.
همچنین شهر قدیمی یزد که روزگاری کانون بادگیرهای خشتی و دیوارهای سفالین بود، حالا مملو از ساختمان های بتنی و فلزی با نمای شیشه ای و آلومینیومی است. بلوارهای آن هم شباهتی به باغ راههای قدیم ندارد و اگر فضای سبزی در حاشیه این معابر ایجاد شده، گونه های گیاهی آن عاریه گرفته شده از استان هایی است که تشابهی با اقلیم گرم و خشک یزد ندارند.
اکنون سالهاست که در کرمان هم کسی از پنجره های چوبی و شیشه های رنگی در ساختمان استفاده نمی کند و اغلب پنجره ها فلزی و کامپوزیتی شده اند. به همین ترتیب در اغلب کلانشهرهای ایران، معماری نوین ساختمان ها و معابر ایجاد شده در سالهای اخیر چنان تضادی با جاذبه های گردشگری دارند که گویا از ابتدا با هدف تقابل با میراث فرهنگی و ارزش های منطقه ای ایجاد شده اند.
تقلید کورکورانه و بی هدف از معماری سایر کشورها ما را از آنچه بودیم و ثروتی که در فرهنگ معماری خود داشتیم، غافل کرده است. این مشکل در شهرهای جدید اقماری کلانشهرها بیش از سایر نقاط نمود دارد. به عنوان نمونه بافت قالب و معماری رایج در شهرک های جدیدی نظیر اندیشه، پرند، پردیس و هشتگرد در اطراف تهران هیچ رابطه‌ای با معماری سنتی این مناطق ندارد و شکل نامنظم و غیرمنسجمی از قرارگرفتن مصالح ساختمانی بیگانه با محیط پیرامون است.
از سوی دیگر ارائه خدمات گردشگری به متقاضیان در چنین بافت نامتعارفی دشوار شده است. به جای آنکه هتل های ما در عمق بافت سنتی، در جوار ابنیه قدیمی و با الهام از همان ویژگی‌های منحصر به فرد ایجاد شوند تا بتوان گردشگران را با حال و هوای زندگی در بافت قدیم آشنا کنیم، قریب به اتفاق هتل‌ها در محلات جدید و با فاصله ای بسیار زیاد از محلات قدیم و بدون کوچکترین ارتباط با معماری آنها ساخته شده‌اند. حمل و نقل گردشگران از چنین هتل هایی تا بافت قدیم معمولا با خودروهای جدید و از مسیر بزرگراه‌های پرترافیک صورت می‌گیرد که هرگز انس و الفتی میان گردشگران با زندگی سنتی ایجاد نمی کند.
برخلاف این رفتار، در مناطق باستانی اروپا اغلب هتل ها و محل اسکان گردشگران در کنار یا داخل بافت سنتی و با استفاده از همان مصالح و همان شیوه معماری ساخته شده اند تا گردشگران خود را بیشتر در معرض زندگی باستانی حس کنند. حتی حمل و نقل گردشگران در داخل بافت با استفاده از وسایل نقلیه سنتی و در معابر سنگفرش شده قدیمی صورت می گیرد.
از سوی دیگر بافت جدید در سایر نقاط شهر چندان تعارضی با ارزش‌های سنتی و میراث فرهنگی ندارد و فقط ابنیه مقاوم تر و بزرگ تر شده اند. 
احترام به فرهنگ معماری که ظرف هزاران سال تجربه در یک شهر ایجاد شده، باعث می شود تا حس نوستالوژیک و علاقمندی به گذشته در بین گردشگران تقویت شود و زمینه توسعه صنعت گردشگری فراهم آید.
اگر به دنبال توسعه صنعت گردشگری در کلانشهرهای ایران هستیم باید از معماری گذشته خود خجالت نکشیم و با تقویت و توسعه آن، شرایط جذب گردشگران و معرفی مناسب میراث پیشینیان را فراهم سازیم.
کامران نرجه

بازدیدها: 53

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *